بیوگرافی سو یانگ
زاده : چویی سو یانگ
۱۰ فوریه، ۱۹۹۰
گوانگجو، کره جنوبی
شغل : خواننده - بازیگر
سبک : کی پاپ
ساز : آواز
سالهای فعالیت : ۲۰۰۲-اکنون
ناشر(ان) : Yoshimoto Kogyo
اس. ام. اینترتینمنت
همکاریهای مرتبط : Route θ - گرلز جنریشن - شهر اس. ام.
چویی سو یانگ (زادهٔ ۱۰ فوریه، ۱۹۹۰) که بیشتر به نام هنری «سویانگ» شناخته میشود، خواننده و بازیگر اهل کره جنوبی است. او در ۲۰۰۲ عضو گروه دونفرهٔ کرهای-ژاپنی «Route θ» بود و در صحنهٔ موسیقایی ژاپن حضور داشت اما این گروه بعد از یکسال منحل شد.
در سال ۲۰۰۴ سویانگ به کره بازگشت و در عاقبت و در سال ۲۰۰۷ عضو گروه گرلز جنریشن شد، گروهی که هم اکنون یکی از پرفروشترین هنرمندان کره جنوبیو محبوبترین گروه دخترانهٔ این کشور در سطح جهانی است.
جدا از فعالیتهای گروهی، سویانگ در سریالهای تلویزیونی زیادی مانند سومین بیمارستان (۲۰۱۲)، بنگاه شادی: سیرانو (۲۰۱۳)، روزهای بهاری من (۲۰۱۴) و واحد ۳۸ (۲۰۱۶) ایفای نقش کردهاست.
در نوامبر ۲۰۱۷ و پس از اتمام قرارداد ده سالهٔ «سویانگ» با اس.ام.، او با هدف تمرکز بر حرفهٔ بازیگری، این کمپانی را ترک کرد و به «اکو گلوبال گروپ» پیوست. «اکو» نیز طی بیانیهای اعلام کرد که «از تمامی فعالیتهای سویانگ چه در زمینهٔ بازیگری و چه به عنوان عضو گرلز جنریشن حمایت خواهد کرد.»
با این اوصاف آیندهٔ گروه هشت نفرهٔ گرلز جنریشن در بین اعضا و کمپانیها در حال بحث است؛ هرچند طبق بیانیهها هیچیک از اعضا و کمپانیها تمایلی به منحل کردن گروه ندارند.
زندگی شخصی
از سال ۲۰۱۳، سویانگ و بازیگر «جونگ کیونگ هو» با یکدیگر رابطهٔ دوستی دارند.
موضوعات مرتبط:
برچسبها:
بیوگرافی علی تکتا
نام: علی تکتا (تکتا نام مستعار و به معنی تک یا یکتا میباشد)
تاریخ تولد: ۱۳۶۵/۳/۷
محل تولد:تهران
محل سکونت:تهرانپارس
به طور رسمی دارای 3 آلبوم و 8 تک ترانه میباشد نام آهنگهای آلبوم اون روی سکه و سالی به سالی و تک آهنگ های علی(رسمی وغیر رسمی):(27 آهنگ بدون احتساب آلبوم(زمونه))
1-آره من مقصرم
2-به یادتو
3-بذار گریه کنم
4-بیا بریم کوه
5-دنیا بیزارم
6-دل ساده من
7-گل صحرا
8-مدیونم نکن
9-نامه
10-سالی به سالی
11-سرسازش
12-از رفتنم
13-مهربونم 14-آهای دنیا
15-آرزومی 16-دل دیوونه
17-حالا دیگه رفته
18-حالا شد
19-مال منی
20-نداره
21-نیمه جونم
22-اون روی سکه
23-بهونه
24-مشکوک
25-تو این دنیا
26-لحظه آخر
27-یک در صد
28-دنیا بیزارم
29-غریبه
آهنگ های ذکر شده شامل 2 آلبوم (سالی به سالی) و (اون روی سکه) وبقیه تک ترانه (رسمی و غیر رسمی)میباشد.
آغاز فعالیت جدی او در موسیقی در سال ۱۳۸۷ بود که پیش از آن نیز ۴ سال با موسیقی کم و بیش آشنا بوده و فعالیت کرده است.
فعالیت رسمی او در امور آهنگسازی و تنظیم و خوانندگی از سال 1388 و با آلبوم( سالی به سالی) شروع شد پس از آن در مرداد ماه 1389 (آلبوم اون روی سکه) را روانه بازار کرد سپس تک ترانه هایی با سبک ترنس همچون (تو این دنیا-لحظه آخر-بهونه- مشکوک-یک در صد)از او پخش شد و در 26بهمن ماه سال 90 هم آلبوم زمونه و 1391 نیز آلبوم چهارم و اولین تجربه مجاز او با عنوان (????) وارد بازار میشود که مطمینا آلبومی شنیدنی است .
تصاویر علی تکتا:
بیوگرافی علی تکتا+تصاویر علی تکتا
بیوگرافی علی تکتا+تصاویر علی تکتا
بیوگرافی علی تکتا+تصاویر علی تکتا
بیوگرافی علی تکتا+تصاویر علی تکتا
بیوگرافی علی تکتا+تصاویر علی تکتا
بیوگرافی علی تکتا+تصاویر علی تکتا
بیوگرافی علی تکتا+تصاویر علی تکتا
بیوگرافی علی تکتا+تصاویر علی تکتا
موضوعات مرتبط:
برچسبها:
بیوگرافی فرخنده آقایی
فرخنده آقایی (۱۹۵۶، تهران) داستاننویس ایرانی است.
رمان «از شیطان آموخت و سوزاند» او برندهٔ دورهٔ هفتم جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی شدهاست.
او در سال ۱۳۵۸ از دانشگاه الزهرا در رشتهٔ مدیریت اداری دانشنامهٔ لیسانس و در ۱۳۶۶ از دانشگاه تهران در رشتهٔ علوم اجتماعی دانشنامهٔ فوقلیسانس گرفت.
از ۱۳۶۲ به کار در بانک مرکزی ایران پرداخت.
در داستانهایش بیشتر به مسائل و مشکلات زنان طبقهٔ متوسط شهری میپردازد.
تحصیلات : علوم اجتماعی
پیشه : رمان نویس
مجموعه داستان
- ۱۳۶۶ - تپههای سبز
- ۱۳۷۲ - راز کوچک
- ۱۳۷۶ - یک زن، یک عشق
- ۱۳۸۲ - گربههای گچی
رمان
- ۱۳۷۹ - جنسیت گمشده
- ۱۳۸۶ - از شیطان آموخت و سوزاند
سایر آثار
- یک عکس یادگاری با فرخنده آقایی/ دربارهٔ نویسنده/ مهدی کریمی
نمونه نثر
«وَجی فکر کرد از بچه، از همسر، از همه چیز به آدم نزدیکتر است. اصلاً خود آدم است. آن راز که باید بپوشانی و نوازشی کنی و جایی نیست که بگذاریش تا برنگردد. چون باز برمیگردد و میآید آنجا روی سینهٔ چپت مینشیند؛ و دستت را که بلند میکنی تا از ریشه بیرونش بکشی، بیاختیار دوباره نوازشش میکنی. انگار که بچهات، انگار که همسرت، نه حتی نزدیکتر از آنها، انگار که خودت.»
موضوعات مرتبط:
برچسبها:
بیوگرافی بهرنگ توفیقی
بهرنگ توفیقی (متولد ۱۳۵۵، تهران)؛ کارگردان، بازیگر، نویسنده، برنامهریز و مدیر تولید ایرانی میباشد.
تولد : ۱۳۵۵ تهران
ملیت : ایرانی
زمینه فعالیت : کارگردان بازیگر
سالهای فعالیت : ۱۳۷۴ - تا کنون
والدین : پدر: فتحالله توفیقی
نقشهای برجسته : کارگردان مجموعه تلویزیونی
وی تا کنون در چند فیلم سینمایی و مجموعه تلویزیونی به ایفای نقش، کارگردانی و سایر نقشهای مرتبط پرداخته است.
بهرنگ توفیقی که متولد ۱۳۵۵ است و تاکنون بهعنوان برنامهریز، دستیار کارگردان، مدیر تولید و حتی بازیگر در سینما و تلویزیون تجربیاتی اندوخته، بعد از ساخت یک سریال به نام «مسیر انحرافی» و چند تلهفیلم، کارگردانی انقلاب زیبا را به عهده گرفته و حالا حاصل تلاش او و همکارانش هر شب از شبکه یک به نمایش درمیآید.
توفیقی بعد از نمایش چند قسمت اول از اولین سریالش، مسیر انحرافی، کارگردانی موفق تلقی میشد اما با قرار گرفتن این سریال در سراشیبی، دور شدن این کارگردان از مسیر موفقیت، محتمل به نظر میرسید تا اینکه تهیهکنندهای مانند رامین عباسیزاده ـ که تولید سریالهایی چون «شمسالعماره» و «سقوط یک فرشته» را در کارنامه دارد ـ بر مبنای تلهفیلمهایی که توفیقی کارگردانی کرده، او را برای ساخت سریال «انقلاب زیبا» انتخاب کرد.
سریال انقلاب زیبا، یکی از جدیترین سریالهای معمایی تلویزیون است که در ۱۳ قسمت، داستانی برآمده از تبعات شیوه عملکرد سازمان امنیت و اطلاعات کشور (ساواک) را روایت میکند و زندگی یکی از اعضای این سازمان را در زمان کنونی به نمایش میگذارد.
کارگردان جوان این سریال، فعالیتهای حرفهای خود را سال ۱۳۷۴ با دستیاری کارگردانی در سینما و تلویزیون آغاز کرده است. توفیقی در تولید فیلمهای عاشق مترسک، باغهای کندلوس، به آهستگی و پوپک و مش ماشاالله بهعنوان دستیار کارگردان همکاری داشته و از فیلمهایی که او برای تلویزیون ساخته میتوان به آمادهباش، شرق بهشت، تا فردا، گور به گور و دسته بازندهها اشاره کرد.
توفیقی، کارگردانی اهل تعامل و همفکری است و احتمالا به همین دلیل، انقلاب زیبا بهعنوان دومین سریال این کارگردان، اثری قابل تامل از کار درآمده است. درباره این سریال، نگاهش به داستان انقلاب زیبا و طرحی که برای اجرای فیلمنامه حامد عنقا داشته با او گفتوگو کردهایم که میخوانید.
زمانی که سریال مسیر انحرافی نتوانست نظر مخاطب را جلب کند، شما بسیاری از ایرادهای آن را ناشی از آماده نبودن فیلمنامه دانستید. با توجه به سرنوشت این سریال به نظر میرسید هرگز کارگردانی سریالی که فیلمنامهاش آماده نباشد را نخواهید پذیرفت، اما این اتفاق دوباره رخ داده و شما در حالی کارگردانی انقلاب زیبا را آغاز کردید که تمامی فیلمنامه نوشته نشده بود. چه چیزی باعث شد یکبار دیگر این تجربه ناخوشایند را تکرار کنید؟
من این تجربه را تکرار نکردهام و تمایلی به تکرار آن هم نداشتهام، اما این اتفاقی است که در تلویزیون رخ میدهد و دست من نیست، اما تفاوتی که بین سریال انقلاب زیبا و سریال مسیر انحرافی وجود دارد این است که اینبار چارچوب و خط قصه از همان ابتدا کاملا مشخص بود و میدانستیم در هر قسمت قرار است چه اتفاقاتی بیفتد. شاید در آغاز جزئیات مشخص نبود، اما تکلیف ما روشن بود.
همین باعث شد کارگردانی این سریال را بپذیرید؟
نه فقط همین. طبیعی است قصه هم مرا جذب کرد. از طرفی میدانستم آقای عباسیزاده تهیهکنندهای نیست که ما را میان راه رها کند و خدا را شکر حدسم در اینباره درست بود. ایشان در تمام دوران تصویربرداری هم آماده شدن فیلمنامه را با جدیت پیگیری میکرد و هم به ما مشورت میداد. به عبارتی همکاری با ایشان این حسن را داشت که خیالمان آسوده باشد و بلاتکلیف نباشیم.
منظورتان از اینکه شما را رها نکرد چیست؟ مگر ممکن است تهیهکننده میان راه کار را رها کند؟
مساله پیگیر بودن تهیهکننده است؛ آن هم پیگری تهیهکنندهای که فیلمنامه را بشناسد و دغدغهاش فقط این نباشد که متن برسد، بلکه برایش درستی و کیفیت متن هم اهمیت داشته باشد. تسلطی که آقای عباسیزاده به فیلمنامه دارند، خیلی به ما کمک کرد. حتی در مواردی با هم جلسه میگذاشتیم و مشورت میکردیم و در مورد روند قصه و شخصیتپردازیها اشاراتی میکردند که خیلی کمککننده بود.
زمانی که فیلمنامه را خواندید و با یک اثر معمایی و پلیسی مواجه شدید، چه طراحی برای کارگردانی آن داشتید؟
از نظر من باید در این فیلمنامه دو شیوه اجرا پیاده میشد. قسمت اول سریال با یک مهمانی آغاز میشود و من برای این قسمت، از شیوهای در کارگردانی استفاده کردهام که متناسب باشد. از قسمت اول به بعد سریال کاملا ساختار معمایی به خود میگیرد و به همین دلیل برای ادامه سریال که ماجراها معمایی و پلیسی میشود، کمی شکل دکوپاژها را تغییر دادم و تلاش کردم ریتم تندتری ایجاد شود.
برای بخش معمایی و پلیسی چه طرحی داشتید و متن چقدر به شما کمک کرد؟
برای من مهم بود که در این بخش، سریال از ریتم خارج نشود و تصاویر در تناسب با نبض قصه و افت و خیزهای آن قرار داشته باشد. زمانی که شنیدم حامد عنقا نویسنده این سریال است، ناخودآگاه انرژی قابل توجهی در خودم احساس کردم، برای اینکه به نظرم فیلمنامههای حامد بسیار پرانرژی و پرتحرک است. قطعا فیلمنامه تا حد زیادی به کارگردان خط میدهد و مسیر را مشخص میکند و این اتفاق درباره نوشتههای حامد خیلی جدیتر رخ میداد، چون با اینکه متنها همزمان با فیلمبرداری به دستم میرسید، اما بسیار دقیق و کامل بود و از خواندن آن لذت میبردم. متنهای حامد چه به لحاظ دیالوگنویسی، چه از نظر قصه، جزو متنهایی است که یک کارگردان هرچند سال یکبار ممکن است فرصت ساخت آن را پیدا کند.
درباره نگارش متنها تعاملی با نویسنده داشتید یا او کار خودش را میکرد؟
تولید مثل یک رودخانه جاری است. بنابراین وقتی روند تولید آغاز میشود و من بهعنوان کارگردان با آن همراه میشوم، دیگر فرصت برای توجه به خیلی چیزها و تمرکز و تامل درباره آنها باقی نمیماند. به همین دلیل است که بسیاری اتفاقات، برنامهریزیها و تعاملات باید در زمان پیشتولید رخ بدهد، اما وقتی متن در زمان پیشتولید آماده نباشد، همه چیز به زمان تولید موکول میشود و آن وقت است که به دلیل قرار گرفتن در جریان تولید، تعاملات آنطور که باید صورت نمیگیرد، با این حال ما در طول کار با حضور حامد عنقا و آقای عباسیزاده جلساتی داشتیم که تکلیف خیلی چیزها در همین جلسات مشخص میشد.
یکی از خصوصیات سریال انقلاب زیبا، برشهای زمانی و رفت و برگشتهای آن به زمان حال و گذشته است. به نظر شما این ساختار برای خانوادهها که شبها دور هم و احتمالا نهچندان دقیق و متمرکز آن را تماشا میکنند، جذابیت دارد و باعث سردرگمی مخاطب نمیشود؟
این ساختار از روز اول برای فیلمنامه طراحی شده و سبکی است که نویسنده برای نگارش این قصه در نظر گرفته است. از نظر من که سازنده اثر هستم نهتنها نقطه ضعف محسوب نمیشود، بلکه آن را جذابتر هم میکند. ما با این برشهای زمانی، قصد گول زدن بیننده را نداریم، فقط شیوه روایتمان خطی نیست و مخاطب باید حواسش به شکست زمان و رفت و برگشتها باشد. درواقع ساختار داستان اینطور میطلبد و به نظرم با تدابیری که اندیشیده شده پیگیری روند داستان کار دشواری نیست.
در مصاحبههایی که از شما خواندم به این نتیجه رسیدم که به اثر قصهگو اعتقاد دارید و تکنیک با وجود اهمیتی که برایتان دارد در مرحله دوم قرار میگیرد. در سریال انقلاب زیبا شاهد بازیهایی با دوربین و ارائه نماهایی هستیم که گویی تکنیک برای شما از خود قصه مهمتر شده است. این اتفاقها برای کسب تجربههای تازهتر رخ داده یا دلیل دیگری دارد؟
همه این کارها کاملا به حس و حال اثر ربط دارد. درواقع هر سکانس خودش تعیین میکند که برای ساخت آن چهتکنیکی داشته باشیم و درباره شیوه اجرای آن هم ضمن تعاملی که با آقای گلسفیدی داشتیم، به نتیجه نهایی میرسیدیم. معمولا قبل از هر سکانسی با هم حرف میزدیم و بعد از تبادل نظراتمان آن را اجرا میکردیم.
قصد داشتید چه تاثیری بر مخاطب بگذارید؟
جذابیت بصری مد نظرمان بود، اما هر اقدامی در خدمت حس صحنه و برای انتقال درست این حس عملی میشد. اصلا نمیخواستیم تکنیک کار را به رخ بکشیم.
اما خیلی وقتها تکنیک کاملا مشهود است و بسیار به چشم میآید.
من چنین اعتقادی ندارم. به نظرم در هر سکانسی شاهد اجرای تکنیکهای ویژهای هستیم به این دلیل است که آن سکانس به تکنیک اجرا شده، نیاز داشته است. نیاز بود در برخی موارد دوربین از حالت نمای دید انسانی خارج شود یا همین طور درباره نماهای معمایی و پلیسی هم بسیاری تکنیکها در راستای ایجاد هیجان بوده که لازمه این نماهاست.
درباره انتخاب بازیگران صحبت کنید. مثلا آتیلا پسیانی پس از ایفای نقش جهان که همان ابتدای سریال «مدینه» از دنیا میرود، گزینه مناسبی برای این سریال و نقش جابر به نظر نمیرسد، چون مخاطب در اولین قسمت انقلاب زیبا هم میبیند که جابر به قتل میرسد!
ما دنبال بازیگری بودیم که خیلی خوب بتواند در قسمت اول کشته بشود. دیدیم آتیلا پسیانی خوب از پس این کار برمیآید، بنابراین انتخابش کردیم. از شوخی که بگذریم، واقعیت این است که ما قبل از اینکه بدانیم در سریال مدینه قرار است چه اتفاقی بیفتد، ایشان را برای نقش جابر انتخاب کرده بودیم. سریال مدینه هم همزمان با انقلاب زیبا ساخته میشد و ما اصلا در جریان نقش آقای پسیانی نبودیم تا اینکه یکی دو قسمت از سریال مدینه که پخش شد، برخی گفتند شباهتهایی در این زمینه هست، اما بعد از بررسی دقیقتر دیدیم واقعا شباهت زیادی بین دو سریال وجود ندارد و شخصیتها کاملا متفاوت هستند، همچنین اتفاقاتی که در مسیر دو سریال رخ میدهد نیز کاملا با هم تفاوت دارد.
انتخاب آزاده صمدی چطور اتفاق افتاد؟ به هر حال ایشان نقش اصلی سریال را به عهده دارد و حتما در انتخابشان به مواردی فکر کردهاید.
همه بازیگران سریال انقلاب زیبا را با مشورت با تهیهکننده، نویسنده و طراح گریم و حتی دستیارانم، انتخاب کردیم. انتخاب خانم صمدی هم به همین شیوه بود. من کارگردانی نیستم که در لحظه تصمیمی بگیرم و بعد پافشاری کنم. معمولا مشورت میکنم و نظر دوستان دیگر را هم میپرسم. سعی میکنم با تعامل به نتیجه برسم و از نظرات و دیدگاههای دیگران هم بهره بگیرم. درباره تکتک بازیگران سریال همین اتفاق افتاد و انتخاب تکتک آنها نتیجه توافق جمعی بود که نام بردم. خیلی از بازیگران سریال ممکن است انتخاب اول ما نبوده باشند، اما الآن بابت انتخاب تکتک آنها خوشحالم و از بازیهایشان رضایت دارم.
درباره ویژگیهای خانم صمدی نگفتید؟
شما که سریال را دیدهاید برداشتتان را بگویید.
به نظر من احتمالا فیزیک ایشان، نوع راه رفتن و برخوردهایشان، اقتدار و استقلال دختری در شرایط زیبا را تداعی میکرد و به همین دلیل انتخاب شده است.
بله درست است. صدا را به این مولفهها اضافه کنید و همینطور سن شخصیت که با سن و سال خانم صمدی تناسب دارد. لحن خانم صمدی از دیگر مشخصاتی بود که برایمان اهمیت داشت و درباره همه این موارد ضمن گپ و گفت به نتیجه رسیدیم.
یکی از ویژگیهای سریال لباسهای زیباست. این لباسها برای این نقش طراحی و دوخته شده یا متعلق به خانم صمدی است؟
همه لباسهای این نقش طراحی شده است.
گفتید در انتخاب بازیگر با طراح گریم مشورت میکردید. طراح گریم چه کمکهایی میتواند بکند و در کار شما چه تاثیری داشت؟
طراح گریم وقتی فیلمنامه را میخواند، از هر شخصیت تصویری در ذهن خود میسازد که ممکن است این تصویر به تصویری که من در ذهن دارم شبیه نباشد، اما حتما نظر طراح گریم بهعنوان یک متخصص میتواند بسیار کمککننده باشد. مثلا ممکن است در گام اول بازیگری را انتخاب کنیم که به لحاظ چهره خیلی به نقش نزدیک نباشد، ولی طراح گریم ایدههایی داشته باشد که بتواند هنرپیشه را به شخصیت مورد نظر کارگردان نزدیک کند.
در انقلاب زیبا مواردی بوده که بازیگری انتخاب کنید و طراح گریم خیلی موافق با انتخاب او نبوده باشد؟
بله و عکس این مساله هم بوده که طراح گریم پیشنهادهای خوبی برای نزدیک شدن بازیگر به نقش مورد نظر ارائه کرده باشد.
این سریال براساس نام و تیتراژ ابتدایی که تصاویری از زندان قصر را به نمایش میگذارد، اثری درباره انقلاب و شکنجههای ماموران ساواک است. فکر نمیکنید به این وجه قصه کمتر توجه شده و به اندازه کافی پررنگ نیست؟
درباره این وجه از قصه آنچه اهمیت دارد، اندازه و میزان نمایش آنها نیست، بلکه باید میزان تاثیرگذاری را مورد ارزیابی قرار داد. شاید در قسمتهای اول چیز زیادی از گذشته و این بخش از ماجرا نبینیم، اما در ادامه هم بر اندازه اطلاعاتی که درباره گذشته جابر ارائه میشود، افزوده خواهد شد و هم میزان تاثیرگذاری و تبعات رویدادهای آن دوران بیشتر به نمایش در خواهد آمد.
بخشهایی از قصه که نویسنده به گذشته برمیگردد و اشاراتی به دوران انقلاب و قبل از آن دارد، در بهترین و مناسبترین جاهای فیلمنامه گنجانده شده است و به لحاظ ساختاری کاملا به اندازه و متناسب طرحریزی شده است. یعنی هر جایی داستان ایجاب میکرده اطلاعاتی از گذشته در اختیار مخاطب قرار بگیرد، آن دوران به نمایش درآمده و تلاش کردهایم به جای افزایش حجم، تاثیرگذاری را افزایش بدهیم.
اینکه میگویید بازگشت به گذشته به لحاظ ساختاری متناسب طرحریزی شده منظورتان نوع توزیع این صحنهها در کل داستان است؟
نه، منظورم این است که پرداختن به گذشته براساس نیاز قصه بوده و نویسنده خود را ملزم نکرده با دلیل و بدون دلیل در هر قسمت از سریال نماهایی از گذشته را بگنجاند یا اگر در قسمت هفت این اتفاق نیفتاده حتما در قسمت هشتم آن را جبران کند، بلکه هر جا قصه طلب کرده و بازگشت به گذشته لازم و موثر بوده، این اتفاق افتاده است.
شما یک سریال کمدی ساختهاید و یک سریال جدی. کدام یکی از آنها برای شما جذابیت بیشتری داشت؟
اگر راستش را بخواهید، کمدی گونه مورد علاقه من نیست. داستانهای اجتماعی و ملودرام را بهگونههای دیگر ترجیح میدهم و به همین دلیل بعد از مسیر انحرافی سه سال صبر کردم و به پیشنهادهایی که ارائه میشد، نه گفتم تا به سریالی مانند انقلاب زیبا برسم.
یعنی در این سه سال فقط کارگردانی سریالهای کمدی به شما پیشنهاد میشد؟
نه همه پیشنهادها کمدی نبودند، برخی از آنها فیلمنامههای قوی و جذابی نداشتند که من ترجیح دادم کارگردانی آنها را نپذیرم.
با آقای عباسیزاده قبلا همکاری نداشتید. چطور شد شما را برای کارگردانی این سریال انتخاب کرد؟
انتخابم برای این کار، از نظر خودم اتفاق بسیار جالبی بود، چون برای اولین بار با تهیهکنندهای مواجه شدم که وقتی باهم جلسه داشتیم، فهمیدم تمام تلهفیلمهای مرا با دقت دیده است. او نهتنها کارهای مرا دیده بود، بلکه درباره تمام آنها تحلیل و نقد داشت. برای همین انتخاب من از طرف ایشان خیلی حس خوبی برایم ایجاد کرد، چون مطمئن شدم اتفاقی نبوده است.
فکر میکنم کارگردانی یک سریال همزمان با پخش آن برای شما تجربه جدیدی باشد. این تجربه چطور بود؟
نه خیلی. در سریال «نون و ریحون» که با آقای فرزاد موتمن کارگردانی را به عهده داشتم تا حدی این تجربه را به دست آوردم، ولی حالا همین تجربه را به شکل دیگری از سر میگذرانم.
چطور این مساله را مدیریت میکنید؟ فکر نمیکنید این شیوه به کارتان لطمه میزند؟
راستش را بخواهید اگر نتیجه کار خوب باشد و مردم دوست داشته باشند، کار شبانه روزی حتی میتواند لذت بخش هم باشد. تا اینجا من دارم از ساختن سریال انقلاب زیبا لذت میبرم.
دوست دارید فعالیتتان را بهعنوان کارگردان به تلویزیون و ساخت سریال معطوف کنید و در این زمینه جزو کارگردانهای جدی تلویزیون به حساب بیایید؟
دارم همین مسیر را طی میکنم و صبر کردم موقعیتهایی ایجاد شود که همین اتفاق برایم رخ بدهد. سریالسازی با فیلمسازی تفاوتهایی دارد. نمیخواهم از واژه قلق استفاده کنم، بهتر است بگویم شگردهایی دارد که دارم کمکم آنها را یاد میگیرم.
از انقلاب زیبا اینطور به نظر میرسد، خیلی هم با سرعت دارید یاد میگیرید.
بالاخره باید سریع پیش رفت. تلویزیون نمیتواند بارها به من مجال بدهد تا کمکم به یک کارگردان کاربلد تبدیل شوم.
با سرعتی که در پیش گرفتهاید و با توجه به تجربهاندوزی در گونههای مختلف و سریالسازی به شیوه پارتیزانی، به این نتیجه میرسم که انگار میخواهید پا بگذارید جای پای آقای سیروس مقدم!
نه. اینطوری نیست.
به نظرم حتی از نظر دکوپاژ و بازیهای تکنیکی هم به کارهای سیروس مقدم بیتوجه نبودهاید.
حرف شما را قبول ندارم. دوستانی که با من کار کردهاند میدانند جنس دکوپاژ کارهای من متعلق به خودم است و از کسی در این زمینه تبعیت نمیکنم، اما درباره کار کردن با سرعت و تحت فشار باید بگویم این اتفاقی است که برای همه ما پیش میآید، ما تعیینکننده نیستیم. هیچ کارگردانی دلش نمیخواهد اینطور با شتاب کار کند. شرایط باعث میشود ما مجبور شویم در دورهای به صورت شبانهروزی کار کنیم.
آقای عباسیزاده هرگز فشاری بر ما اعمال نکرده تا در ساخت سریال تعجیل کنیم. شرایطی ایجاد شد که مجبور به کار شبانهروزی شدیم. اول قرار بود سریال خرداد ماه پخش شود. ما هم تلاش کردیم سریال در این تاریخ آماده شود و بعد از آن زمزمههایی درباره پخش سریال در ماه مبارک رمضان وجود داشت تا اینکه در نهایت زمان پخش سریال به صورت قطعی مشخص شد و همین شرایط باعث شد ما خیلی سریع کار را پیش ببریم.
بعد از انقلاب زیبا سراغ چه آثاری میروید و فکر میکنید ادامه فعالیتتان در تلویزیون چگونه باشد؟
در انتخابهای بعدی در درجه اول به قصه و فیلمنامه که زیربنای کار است، توجه میکنم. سعی میکنم انتخاب درست داشته باشم و سراغ قصههای محکمتر و فیلمنامههای اصولیتر بروم.
فکر میکنید انقلاب زیبا بتواند این راه را برای شما هموار کند و بعد از این کارهای بیشتر و بهتری به شما پیشنهاد شود؟
امیدوارم این اتفاق بیفتد. موفقیت برای هر کسی شیرین و جذاب است. من همه تلاشم را کردهام و امیدوارم اینطور شود.
خود شما فکر میکنید انقلاب زیبا در کارنامه شما میتواند یک نقطه عطف باشد یا نه؟
من فکر میکنم ویژگیهایی که در فیلمنامه و ساختار این اثر هست، قابلیت آن را دارد که در کارنامه کاری من بهعنوان یک نقطه عطف و پایه موفقیت محسوب شود. این سریال یک داستان چندوجهی را روایت میکند که اصلا قابل پیشبینی نیست و این برای من یکی از جذابیتهای سریال است، اصلا نمیتوانید حدس بزنید چه اتفاقی قرار است در ادامه رخ بدهد و من بهعنوان کارگردان سعی کردم در خدمت جنس کار باشم و سریال را مبتنی بر همین ویژگی کارگردانی کنم. اینکه صحنه بعدی آرام خواهد بود یا پرتنش، اکشن خواهد بود یا عاشقانه اصلا قابل پیشبینی نیست و همه اینها باعث میشود سریال مورد توجه قرار بگیرد و اتفاقی که شما به آن اشاره کردید، رخ بدهد.
کارگردان
- مسیر انحرافی (۱۳۹۰)
- دیگری (۱۳۹۳)
- انقلاب زیبا (۱۳۹۳)
- آمین (۱۳۹۴)
- پشت بام تهران (۱۳۹۴)
- زیر پای مادر (۱۳۹۶)
- عقیق (مجموعه تلویزیونی ۱۳۹۶)
- پدر (مجموعه تلویزیونی ۱۳۹۷) (۱۳۹۶)
دستیار اول کارگردان
- پوپک و مش ماشاالله (۱۳۸۸)
- به آهستگی (۱۳۸۴)
- باغهای کندلوس (۱۳۸۳)
- عاشق مترسک (۱۳۸۲)
- شهر موشها ۲ (۱۳۹۳)
دستیار کارگردان
- سریال: مهر خوبان (۱۳۷۴)
- از کنار هم میگذریم (۱۳۷۹)
- چند تار مو (۱۳۸۲)
- تله فیلم اسب (۱۳۸۴)
برنامه ریز
- به آهستگی (۱۳۸۴)
- باغهای کندلوس (۱۳۸۳)
- چند تار مو (۱۳۸۲)
- عاشق مترسک (۱۳۸۲)
مدیر تولید
- چند تار مو (۱۳۸۲)
بازیگر
- از کنار هم میگذریم (۱۳۷۹)
موضوعات مرتبط:
برچسبها:
بیوگرافی مهوش صبرکن
مهوش صبرکن (زاده ۱۳۳۹ در شیراز) بازیگر اهل ایران است.
زمینه فعالیت : تئاتر، سینما و تلویزیون
تولد : ۱۶ خرداد ۱۳۳۹ شیراز
ملیت : ایرانی
پیشه : بازیگر
سالهای فعالیت : ۱۳۵۶-اکنون
همسر(ها) : محمود پاکنیت
فرزندان : مسعود - مهرداد
سینما
- زیباتر از زندگی (۱۳۹۰)
- زمهریر (۱۳۸۸)
- یوسف پیامبر (۱۳۸۶)
- جای او دیگر خالی نیست (۱۳۸۴)
- فرستاده (۱۳۸۱ جواد شمقدری)
- صنوبر (فیلم) (۱۳۸۰)
- غزال (فیلم) (۱۳۷۴ به کارگردانی مجتبی راعی)
- در مسیر تندباد (۱۳۶۷ مجید جعفریجوزانی)
- گشتیها (۱۳۶۵ مرادی)
- تشریفات (۱۳۶۴ مهدی فخیمزاده)
- نشانه (۱۳۵۶ احمد هاشمی)
مجموعه تلویزیونی
- دیروز، امروز، فردا (۱۳۵۷ قاسم پورشکیبایی)
- عروسکگردانی در سریال "اچی مچی (۱۳۵۸ مهدی فقیه)
- درخت نارنج (۱۳۶۳ مجید افشاریان)
- بهار بود و تو بودی (۱۳۶۵ مجید افشاریان)
- گل اومد بهار اومد (۱۳۷۲ علی روئینتن)
- پس از باران(۱۳۷۸ سعید سلطانی)
- سیب ترش (۱۳۸۱–۱۳۸۰ خسرو معصومی) شبکه ۲
- جوانی (۱۳۸۰ سعید سلطانی)
- خاکستر خورشید (۱۳۸۱ معصومی)
- چای قند پهلو (۱۳۸۱ ناصر هدایتی)
- بیبیگل (۱۳۸۱ قاسمی)
- خانهای در تاریکی (۱۳۸۵ سعید سلطانی)
- روزگار خوش حبیب آقا (۱۳۸۶ مهدی قاسمی)
- ترمه (۱۳۸۶ خلجی)
- پریدخت (۱۳۸۶ سامان مقدم)
- یوسف و زلیخا (۱۳۸۶ فرجالله سلحشور)
- روشنتر از خاموشی
- کهنهسوار (خواجویی)
- صنوبر (سالهای دور از خانه)"
- خاطرات مرد ناتمام
- فردا دیر است (۱۳۷۶–۱۳۷۷ حسن فتحی) شبکه ۳
- پنجمین خورشید
- رسم شیدایی
- بگذار آفتاب برآید
- یک خانه همسفر
- یوسف پیامبر
- پشت کوههای بلند
تلهتئاتر
- "امشب باید بروم (۱۳۷۲ علی روئینتن)
- "دکتر چنوک (۱۳۸۱ احمد سپاسدار)
تلهفیلم
- "پرواز (۱۳۷۶ مهرداد خوشبخت)
- "فالگیر (۱۳۷۹ راستگفتار)
- "شاید رسیده باشی (۱۳۸۶ آهنج)
- "ابی سی دی (۱۳۸۶ درمنش)
نمایش
- عروسکی "ماهی سیاه کوچولو (ناصر عدلو) ۱۳۵۴
- شاتره (مجید افشاریان) ۱۳۵۶
- از ما بهترون (اسماعیل پیمان) ۱۳۵۶
- ابوذر (مجید افشاریان) ۱۳۵۸
- عروسکگردانی در نمایش عروسکی"اچی مچی (مهدی فقیه) ۱۳۵۸
- عروسکی"پسرک چشم آبی (محمود پاکنیت) ۱۳۵۸
- سلمون کره شعبون کره (محمود پاکنیت) ۱۳۵۹
نمایش عروسکی"شیر و انسان (محمود پاکنیت"- ۱۳۵۹
- ابراهیم (قاسم پورشکیبای) ۱۳۶۲
- عروسکی"سلمون کره و شعبون کره (محمود پاکنیت) ۱۳۶۴
- پاندوراً (رزاقی) ۱۳۶۶
- آرمون (مجید افشاریان) ۱۳۶۷
- فانوس دریایی (اسد زارع) ۱۳۶۹
- عروسکی "به دنبال قلک (- ۱۳۷۰
- کلاغ (محمود پاکنیت) ۱۳۶۵
- امشب باید بروم (علی روئینتن)۱۳۷۲
جوایز
- جایزه اول بازیگری برای نمایش «کلاغ»، جشنواره زاهدان؛ ۱۳۶۵
- جایزه اول بازیگری برای نمایش «آرمون»، جشنواره فجر؛ ۱۳۶۷
- جایزه اول بازیگری برای نمایش «امشب باید بروم»، جشنواره فجر؛ ۱۳۷۲
بیوگرافی محمود پاک نیت
محمود پاک نیت متولد ۱۰ دی ۱۳۳۱ در کازرون، بازیگر است
او کارش را از سال ۱۳۴۸ در تئاتر شروع کرد سپس در سال ۱۳۵۲ بعنوان کارمند اداره کل فرهگ و هنر مشغول بکار شد، از سال ۱۳۶۷ بازیگری رو بصورت حرفه ای پیش گرفت و با سریال روزی روزگاری به محبوبیت دست پیدا کرد، او نقش های بیاد ماندنی در پدرسالار و پس از باران ایفا کرد و در سریال یوسف پیامبر نیز نقش حضرت یعقوب را بازی کرد
نحوی آشنایی و ازدواج مهوش صبرکن با محمود پاک نیت
پاک نیت : سال ۵۶ در تئاتری به نام شاتره با خانمم آشنا شدم، شاتره گیاهی است که برای بیماران گرمازده بسیار مفید است و دمای بدن آنها را پایین میآورد من و همسرم آنجا با هم، همبازی بودیم من نقش پسر کارگر را بازی میکردم و همسرم نقش شازده خانم رو … تو همون تئاتر بود که یک دل، نه صددل عاشق ایشان شدم و بعد از دوسال هم ایشان جواب مثبت به ما دادند و ما زندگی مشترکمان را شروع کردیم.
مهوش صبرکن : در سال ۱۳۵۶ که سال آخر دبیرستان را می گذراندم و تازه فعالیتم را در این حرفه آغاز کرده بودم (۱۸ سالم بود)، در تئاتر «شاتره» نقش مقابل «محمود پاک نیت» را بازی کردم و همین تئاتر سبب آشنایی و ایجاد علاقه شد و در سال ۱۳۵۸ با هم ازدواج کردیم
دو پسر بنام مسعود و مهرداد که هردو +۳۰ سال دارند
بازی زیبای او در سریال پس از باران در اذهان مانده است. مهوش صبرکن متولد 1339 در شیراز و همسر محمود پاکنیت بازیگر سینما و تلویزیون است.او فعالیت حرفهای خود را از سال 1356 با تئاتر شروع و سالها تلاش کرده است تا به جایگاهی واقعی در این عرصه برسد. صبرکن در مجموعههای مختلفی همچون «پس از باران»، «خانهای در تاریکی»، «شب میگذرد» و «یوسف پیامبر(ع)» نقشآفرینی کرده است. او این روزها درمجموعهای به نام اوسنه پادشاهی به کارگردانی و نویسندگی امرالله احمدجو مشغول بازی است.
تلخترین حادثه این بازیگر به 6 ـ 5 سال پیش برمیگردد، زمانی که در تعطیلات نوروز همراه خانوادهاش به شیراز میرفت و در حال آمادگی مقدمات ازدواج پسرش بود. میگوید: برای دید و بازدید عید و دیدن اقوام پاکنیت به کازرون رفته بودیم و قرار بود عصر روز سوم عید بله برون پسرم در شیراز باشد.ما صبح روز سوم فروردین با ماشین خودمان به سمت شیراز راه افتادیم. در مسیر کازرون به شیراز با یک ماشین پژوی 405 مشکی رنگ که هیچ تفاوتی با ماشین ما نداشت شاخ به شاخ شدیم.حادثه خیلی تلخی بود و در عین حال خیلی عجیب چون هردو ماشین به یک شکل و به یک رنگ بودند و هر دو صفر کیلومتر بودند و حتی روکش آنها باز نشده بود.
پسرم و همسرم جلو نشسته بودند و من پشت ماشین، خدا خیلی به ما رحم کرد چون تصادف خیلی شدید بود ولی کسی آسیب جدی ندید.البته بخاطر شدت تصادف و ضربهای که فرمان ماشین به سینه پاک نیت وارد کرده بود تا مدتها سینهاش درد میکرد و باعث ناراحتی او میشد و من هم که پشت نشسته بودم سرم به صندلی خورده و دقیقا 3ـ2 میلیمتر بالای ابرویم پاره شد. خلاصه باهر مشکلی بود من را به بیمارستان منتقل کردند و به پیشانیام بخیه زدند.
اتفاقا من آن زمان قرار بود سریالی را بازی کنم به کارگردانی احمد خواجو که نقش کولی را داشتم و خیلی نگران بودم که جای زخم در صورتم معلوم باشد ولی چون نقش کولی را بازی میکردم مجبور بودم سربند ببندم که روی زخمم را میگرفت.«مهوش صبرکن» و «محمود پاکنیت» زوج هنرمندی هستند که در کنار هنر بازیگری به هنر آشپزی هم توجه ویژهای دارند. به همین بهانه سری به این زوج هنرمند زدیم تا با آنها گپی دوستانه داشته باشیم:
مهوش صبرکن: به نظر من بهترین آشپزهای دنیا مردان هستند. این یک امر خدادادی است که کار آقایان بهتر باشد. من برشکارهای مرد را بیشتر میپسندم یا جراح مرد را بیشتر قبول دارم.
• وقتی به روزهای پایانی سال نزدیک میشویم بوی عید و نوروز به مشام میرسد شما در این ایام چه احساسی دارید؟
ـ مهوش صبرکن: من در این سن و سال هنوز همان احساس دوران جوانی و نوجوانی را دارم. یادش به خیر! در ایام کودکی عید نوروز بهانهای بود تا به مادرم کمک کنم. الآن هم اصلاً نمیتوانم نسبت به این روزها بیتفاوت باشم.ـ محمود پاکنیت: من هم از اینکه یکسال را با سلامتی پشت سر گذاشتم، خوشحالم. ضمناً نوروز پر است از طراوت و تازگی چون همه چیز را دگرگون میکند.
• معمولاً در نوروز چه غذاهایی را درست میکنید؟
ـ مهوش صبرکن: معمولاً موقع سال تحویل منزل مادرم جمع میشویم ولی مثل شب یلدا نیست که حتماً سبزیپلو با ماهی داشته باشیم. برایمان غذا فرقی نمیکند.
ـ محمود پاکنیت: بله همانطور که گفتند، غذای خاصی را مخصوص نوروز درست نمیکنیم ولی شیرینیهای خاصی هست که حتماً تهیه میکنیم.
• شما اهل شیراز هستید! لابد شیرینیهای سنتی شیراز را میگویید! آنها را درست میکنید یا از قنادی میخرید؟
ـ مهوش صبرکن: درست است، شیرینیهای خاصی داریم، مثلاً در شیراز خانوادههای سنتی بعضی مواقع شیرینیهای عروسی بچههایشان را در منزل میپزند.
قبل از عید «سمنوپزان» را داریم، سمنوهای شیراز بینظیر است، کلوچه مسقطی که بسیار لذیذ است و در شیراز نزدیک عید به سختی گیر میآید، نان «یوخه» شیراز و «مسقطی زرد» و «حلوای زرد» که مخصوص شیراز است و قدیمیها به آن «حلوا کاسه» میگفتند. چون در آن زمانها رسم بود که در همه سفرههای نذری یا غیره جلوی هر شخص یک کاسه از آن میگذاشتند. البته سعی میکنیم هر کدام از اینها را که امکانش بود تهیه کنیم.
ـ محمود پاکنیت: من هم اضافه کنم که «رنگینک» و «کلوچه نخود» هم هست که معمولاً خانمها داخل خانه درست میکنند.
• برای عزیزترین میهمانتان چی درست میکنید؟
ـ مهوش صبرکن: همه میهمانها برای من عزیزند، فرقی نمیکند. اگر تازه با آنها آشنا شده باشم، معمولاً غذای خاص شیرازی مثل کلمپلو درست میکنم یا ماهیهای جنوب به صورت شکمگرفته یا مرغ شکمگرفته یا شکرپلو شیرازی تهیه میکنم.
تا به حال یاد ندارم که به میهمانم قورمهسبزی یا چیزهایی که در اغلب خانهها پخته میشود داده باشم. در قدیم رسم بود که در مجالس عروسی حتماً شکرپلو سرو میشد و هنوز این رسم در خیلی از خانوادهها ادامه دارد.
ـ محمود پاکنیت: معمولاً شیرازیها لوبیاپلو یا همان «شوید لوبیا با مرغ یا ماهی» درست میکنند. (البته با لوبیا چشم بلبلی)
• درست کردن این غذاهایی که گفتید باید خیلی سخت باشد، فکر میکنید هر کسی میتواند با آموزش آن را درست کند یا باید آشپزی در خون آدم باشد؟
ـ مهوش صبرکن: مسلماً آشپزی امری آموختنی است، ژن در امر آشپزی هیچ تأثیری ندارد. آشپزی استعداد و علاقه است. بچهها از سن کم، بزرگترها خصوصاً مادر را در حال آشپزی میبینند و میآموزند. همانطور که ما این تجربه را در خانواده داریم، پسرهای من چون همیشه در این مسایل دخیل بودند، خیلی خوب از پس آشپزی برمیآیند و حتی بعضی وقتها غذاها را بهتر از خانمهایشان درست میکنند.
ـ محمود پاکنیت: به نظر من هم، همه جوره میتواند باشد. یکی آشپزی را دوست دارد، یکی آشپزی را با ظرافت انجام میدهد و یکی دیگر به صورت درهم هر کاری که بخواهد انجام میدهد و یکی هم به صورت آموزشی کار میکند. بههر حال هر سه نوع آن در آشپزی مؤثر است و بر روی آشپزی تأثیر میگذارد.
• فکر میکنید آشپزی هنر است و اگر هنر است، چه هنری؟
ـ مهوش صبرکن: بله هنر است و به نظر من هنر آشپزی، هنری جداگانه است و ربطی به بقیه هنرها مثل موسیقی یا نقاشی ندارد. شاید یک نقاش نتواند آشپز خوبی باشد برای مثال پسر من آشپز خوبی است ولی حتی در دوران دبستان هم نقاشی بلد نبود. در حالیکه سایر هنرها میتوانند به هم کمک کنند.
ـ محمود پاکنیت: من هم قبول دارم. آشپزی یک هنر است و کسی که آشپزی بلد باشد میتواند به خودش افتخار کند که این هنر را هم مانند سایر هنرها مثل خیاطی، گلدوزی، گلسازی، بازیگری، نویسندگی و خیلی از هنرهای دیگه بلد است.
• با این صحبتها تعریفتان از هنر آشپزی چیست؟
ـ مهوش صبرکن: آشپزی هنری بسیار دوستداشتنی، سرگرمکننده، لذتبخش و کمکدهنده زندگی است. چون بههر حال انسانها نصف بیشتر زندگی خود را برای تهیه چیزی برای خوردن میگذرانند و تولید یک خوراک باعث نشاط میشود و بعد از خوردن غذا با بچهها و همسر نشاط خاصی به آدم دست میدهد.
آشپزی در زندگی آدمها مسئله مهمی است. من خیلی از زوجهای جوان را دیدهام که آقا از آنکه همسرش آشپز خوبی نیست. در حالیکه مادرش آشپز خوبی بوده، اظهار ناراحتی میکند ولی چون همسرش را خیلی دوست دارد چیزی نمیگوید.
ـ محمود پاکنیت: به نظر من آشپزی عشق میخواهد یعنی آدم باید عاشق پختن باشد و آشپزی را دوست داشته باشد، وگرنه غذاهایی که میپزد مزه خوبی نخواهد داشت. ولی زمانی که آشپزی را دوست دارد، همه چیز آن دقیق است و چون آن غذا با عشق و علاقه طبخ شده، موردپسند کسانی که غذا را میخورند نیز خواهد بود.
• به نظر شما آشپزی کاری زنانه است یا مردانه؟
ـ (هر دو پاسخ میدهند): آشپزی هم میتواند زنانه باشد و هم مردانه. آشپزی زنانه یا مردانه ندارد.
• پس چرا بیشتر خانمها در منزل آشپزی میکنند؟
ـ محمود پاکنیت: برای اینکه خانمها بیشتر در خانه هستند. مردی که علاقهمند به آشپزی است و داخل خانه نیز هست ممکن است آشپزی کند.
ـ مهوش صبرکن: به نظر من بهتربن آشپزهای دنیا مردان هستند.
• چرا؟
ـ مهوش صبرکن: این یک امر خدادادی است که کار آقایان بهتر باشد. من کار برشکارهای مرد را بیشتر میپسندم یا جراح مرد را بیشتر قبول دارم.
ـ محمود پاکنیت: هم آشپزهای خوب ما آقایان هستند، هم خیاطهای خوب ما آقایان هستند، هم آرایشگران خوب ما آقایان هستند. یعنی آقایان به خاطر آنکه در زمان کار دغدغه دیگری ندارند با دقت بیشتری کار میکنند.
اما خانمها قسمتی از حواسشان به بچههایشان است، قسمتی دیگر به همسر و زندگیشان! پس نمیتوانند بر روی کار بهطور کامل تمرکز کنند. این مسئله ثابت شده است، من در چند کتاب خواندهام که علت موفقیت بیشتر مردان در کارها آن است که در زمان کار به زن، بچه یا هیچ چیز دیگری فکر نمیکند.
• حتماً شما هم شنیدهاید که میگویند «شکم حرف اول را میزند» نظرتان راجع به این جمله چیست؟ قبول دارید؟
ـ مهوش صبرکن: شکم در مورد آقایان حرف اول را میزند ولی هنر آشپزی مکمل زندگی است.
ـ محمود پاکنیت: نه، من قبول ندارم، اصلاً شکم مسئلهای نیست. من غذا بسیار کم میخورم اما از اینکه غذا درست کنم لذت میبرم، زمانهایی که در خانه باشم مطمئناً خانمم به آشپزخانه نخواهد آمد.
• پس چرا اغلب به عروسها گفته میشود، «اگر میخواهی دل شوهرت را بهدست بیاوری از راه شکم وارد شو»؟!
ـ محمود پاکنیت: این یک غلط مصطلح است. من نمیدانم چه کسی این حرف را زده است. من تا بهحال این جمله را نشنیدهام. ولی من معقتد هستم که زندگی از چند مرحله تشکیلشده خوردن، پوشیدن، لذت بردن از مسایل زندگی و خیلی چیزهای دیگر. خوردن یکی از مراحل آن است.
شما هم از خوردن یک غذای خوشمزه یا شیرینی خوشمزه لذت میبرید، ولی این دلیل بر پرخور بودن شما نیست. شاید از یک شیرینی کم بخورید ولی از آن لذت ببرید. حتی میتوان از نوشیدن یک فنجان چایی که خوب دم شده است لذت برد، مهم رضایت شخص است از کاری که شما انجام دادهاید.
ـ مهوش صبرکن: ولی من نظر دیگری دارم. خانم خانه وقتی شکم آقا را سیر میکند آرامش در خانه برقرار میشود. آشپزی کاملکننده زندگی است و آقایان شکمو هستند و بعضی از خانمها هم شکموتر از آقایان هستند. بنابراین خورد و خوراک در زندگی حرف اول را میزند. ما از صبح سرکار میرویم تا عصر از مغازه خرید کنیم و بعد خریدها را طبخ کنیم.
من وقتی میبینم پسر بزرگم که خانمش دانشجو و کوچک بود در کنار ما کلی چیز یاد گرفت لذت میبرم. شوهر من از ماهرترین آشپزهاست و خودم هم همینطور. ما مکمل هم بودیم و هستیم. زمانی که من ازدواج کردم هیچ چیزی بلد نبودم ولی با تلاش و یادگیری خیلی کامل شدم بهطوری که وقتی دوستان و آشنایان از آشپزی و خانهداری من تعریف میکنند خجالت میکشم.
• آقای پاکنیت درست است که شما از ماهرترین آشپزها هستید؟
ـ من هر غذایی را که بپرسید بلدم درست کنم. بهطور کلی من آشپزی را به خانمم یاد دادم. زمانی که ازدواج کردیم خانمم آشپزی بلد نبود. همانطور که گفتم از اینکه غذا را درست کنم لذت میبرم، وقتی در خانه هستم خانمم را به آشپزخانه راه نمیدهم.
• جدیداً مد شده است که میگویند «آشپزی روشنفکرانه»! به نظر شما این حرف چه مفهومی دارد؟
ـ مهوش صبرکن: نمیدانم. چون من در یک خانواده سنتی بزرگ شدم و الآن هم در یک خانواده سنتی زندگی میکنم بنابراین سعی در حفظ سنتها دارم. برای مثال اگر قرار باشد در خانه پیتزا درست کنیم کاملاً سنتی و با هنر خودم عمل میکنم، ولی تا بهحال آشپزی روشنفکرانه را نشنیدهام. شاید غذای قاطی پاتی یا دانشجویی باشد.
ـ محمود پاکنیت: آشپزی روشنفکرانه را من الآن و برای اولین بار شنیدم، شاید منظور آشپزی مدرن است که خیلی داخل آشپزخانه نروند و هر چه دم دست بود مخلوط کنند و بخورند. چون روشنفکرها اغلب در حال مطالعه هستند وفرصت طبخ ندارند. این اصطلاح ساخته شده است!
• دستیابی به تعاملات فرهنگی امری است که در این دوران مورد توجه ویژه قرار دارد آیا این کار با غذا امکانپذیر است؟
ـ محمود پاکنیت: صددرصد. چون هر غذا در هر شهرستان، روستا، یا هر استان یا کشور به فرهنگ آن کشور بستگی دارد. بهعنوان مثال در شیراز غذاهایی هست که در تهران طبخ نمیشود مثل کلمپلو که ممکن هست در تهران هم باشد ولی سبزیجاتی که در شیراز از آن استفاده میکنند در تهران استفاده نمیشود.
بنابراین این کلمپلو تهرانیها مزه کلمپلو شیرازیها را ندارد. حتی عرقییاتی که در شیراز هست، در تهران نیست و اگر باشد از جاهای مختلف میآورند. مثل بهار نارنج، نسترن، گلاب، بیدمشک که از جاهای مختلف مثل شیراز یا کاشان به تهران میآید.
ـ مهوش صبرکن: غذا حرف اول را میزند، فرهنگی که با خواندن یک کتاب یا دیدن یک فیلم بالا میرود مطمئناً با شکم گرسنه بالا نمیرود.
• زمانی که کلمه «آشپز» را میشنوید چه مشخصاتی در ذهنتان نقش میبندد؟ با چه فیزیولوژی ظاهری؟
ـ مهوش صبرکن: آدمی که هنرمند است.
ـ محمود پاکنیت: اجازه بدهید من کاملتر بگویم. بعضی از آشپزها چاق هستند، زیرا هنگام طبخ غذا مرتب میچشند و در آخر هم با دوستان غذا میخورند بنابراین چاق میشوند. برعکس، آشپز لاغر هم داریم. پس لاغر بودن یا چاق بودن برای آشپزها ملاک نیست و یا اینکه آشپز باید چهره خاصی داشته باشد. آشپزی کاری است سلیقهای.
وقتی کسی شروع میکند به آشپزی، یک عشق و علاقهای را در خود احساس میکند نسبت به کاری که انجام میدهد و هنگامی که خورنده آن غذا از غذای پختهشده لذت میبرد، آشپز نیز لذت میبرد.
درست مثل زمانی که کار یک بازیگر تمامشده و برنامه در حال پخش یا تئاتر در حال اجرا است، اگر تماشاگر لذت ببرد بازیگر نیز از آن کار لذت میبرد و این برمیگردد به کسانی که عاشق کارشان هستند. به نظر من کسانی که کارشان را با عشق انجام میدهند فرق نمیکند که آشپز باشند یا هر کس دیگر، قطعاً بر جامعه تأثیرگذار خواهند بود.
• چاشنی یعنی چه؟
ـ مهوش صبرکن: ادویهجات! من به چاشنی خیلی معتقد هستم و بیش از حد از آن استفاده میکنم. برای مثال بر روی گوشت پتیزا جوز هندی را رنده میکنم یا گوجه پیتزا را با کره سرخ میکنم. اگر غذا بدون چاشنی باشد خوردن آن خیلی سخت است. ما اگر ترشی سر میز غذا نباشد نمیتوانیم غذا بخوریم.
ـ محمود پاکنیت: چاشنی مزههایی است که به غذاها میزنند. چاشنی میتواند ترشی یا ادویه خاصی باشد مثل ادویه کاری یا ادویهای که ما در شیراز مصرف میکنیم و در آن انواع و اقسام ادویهها مخلوطشده و ادویه خاصی را تشکیل میدهد که از آن در غذاهایی مثل لوبیاپلو، باقالیپلو یا آبگوشت استفاده میشود.
• وقتی سر صحنه هستید چقدر به غذا اهمیت میدهید؟ آیا نوع غذا برایتان مهم هست؟
ـ مهوش صبرکن: برایمان خیلی سخت است. مخصوصاً وقتی جوانتر بودیم برایمان سختتر بود ولی الآن خیلی به غذا اهمیت نمیدهم و معمولاً دو یا سه قاشق پلو با گوشتهای خورش میخورم و خودم را سیر میکنم. من وقتی سر پروژههای بزرگ میروم هر روز شیشه ترشی، فلفل سیاه و حتی گردو برای صبحانه را با خودم میبرم.
ـ محمود پاکنیت: البته برایم مهم هست، ولی چون سر صحنه همه یک نوع غذا میخورند بنابراین ایرادی نمیگیرم.
• اصولاً در زمینه غذا ایرادگیر هستید یا نه؟
ـ سر صحنه که نه! در خانه هم ایراد نمیگیرم ولی راهنمایی میکنم.
• تصور کنید در یک جزیره باشید و یکسال فقط با چهار غذا بمانید. چه غذاهایی را انتخاب میکنید؟
ـ محمود پاکنیت: بیشتر سعی میکنم غذای دریایی بخورم.
ـ مهوش صبرکن: من همه چیز دوست دارم بنابراین چیز خاصی در نظرم نیست. استانبولیپلو یا به گفته تهرانیها لوبیاپلو با زعفران، خورشهای پرگوشت ، قورمهسبزی به متد خودمان و کلهپاچهای که پاکنیت درست میکند را خیلی دوست دارم.
• اگر قرار باشد مشخصه یک سفره ایرانی را بازگو کنید چه خواهید گفت؟
ـ مهوش صبرکن: من به تزئینات سفره اهمیت نمیدهم. به این اهمیت میدهم که غذا خوشمزه باشد و خوشمزگی ربطی به خوشگلی و ظرف و ظروف ندارد. من فقط به اصل غذا اهمیت میدهم. سفره ایرانی یعنی خوشمزه بودن غذا و معطر بودن آن.
ـ محمود پاکنیت: به نظر من سفرهای که داخل آن غذاهای ایرانی باشد. معمولاً بین غذاهای ایرانی حتماً پلو یا مدلهای مختلف مرغ، خورش بادنجان، قیمه یا خورش قورمهسبزی، ماهی شکمپر دیده میشود و با سفرههایی که در کشورهای مختلف هست خیلی فرق میکند. آنها بیشتر غذاهای گوشتی (گوشت گوساله) مصرف میکنند ولی ما فقط در تهران میبینیم که مردم بیشتر گوشت گوساله مصرف میکنند و در شهرستانها هم بیشتر از گوشتهای گوسفندی استفاده میشود. در هر شهر یا استانی نوع سفرههای ایرانی فرق میکند. مثلاً در شمال مرغ ترش، باقالی قاتوق و میرزا قاسمی درست میکنند که غذاهای سفرههای شمال هستند و…
• بازگردیم به ایام نوروز !، ترجیح میدهید بیشتر میهمانی بروید یا میهمان به منزلتان بیاید؟
ـ مهوش صبرکن: فرقی نمیکند. مهم با هم بودن است. مهم این است که دور هم باشیم و این ایام به خوشی بگذرد.
ـ محمود پاکنیت: چه میهمان بیاید و چه میهمانی برویم هر دو باعث شادابی است.
• معمولاً مردم هنگام تحویل سال فال حافظ میگیرند. از آنجائیکه حافظ همشهری شماست، ارتباطتان با او چگونه است؟
ـ مهوش صبرکن: من هم مثل سایر مردم هستم و ارتباط خاصتری ندارم، ولی چون شیرازی بودم، از زمان بچگی با میهمانان و یا از آن بعد به دلایل کاری برای فیلمبرداری بیشتر از مردم عادی به حافظیه میرفتم. بهطور کلی هر کسی که وارد حافظیه یا سعدیه میشود حال و هوای خاصی را حس میکند مخصوصاً در فصل اردیبهشت.
ـ محمود پاکنیت: حافظ یکی از شعرای به نام شیراز و جهان است، معمولاً ما هم در موقع سال تحویل فال حافظ میگیریم و آنرا تفسیر میکنیم.
موضوعات مرتبط:
برچسبها:
بیوگرافی پابلو پیکاسو
پابلو روییس ای پیکاسو (به اسپانیایی: Pablo Diego José Francisco de Paula Juan Nepomuceno María de los Remedios Cipriano de la Santísima Trinidad Ruiz y Picasso) نقاش، شاعر، طراح صحنه، پیکرتراش، گراورساز و سرامیک کار اسپانیایی و یکی از برترین و تاثیرگذارترین هنرمندان سده ۲۰ میلادی بود.
نام اصلی : پابلو دیهگو خوزه فرانسیسکو دو پائولا خوان رمدیوس ترینیداد روئیز پیکاسو
زادهٔ : ۲۵ اکتبر ۱۸۸۱ – مالاگا، اسپانیا
درگذشت : ۸ آوریل ۱۹۷۳ میلادی (۹۱ سال) – موگینس، فرانسه
جایگاه خاکسپاری : Château of Vauvenargues
همسر(ها) : اولگا خوخلوفا (۱۹۵۵-۱۹۱۸) – ژاکلین روک (۱۹۷۳-۱۹۶۱)
ملّیت : اسپانیایی
رشته : نقاشی، رسم، مجسمهسازی، چاپ دستی، سفالگری، طراحی صحنه، نویسندگی
جنبش : کوبیسم
آثار برجسته : دوشیزگان آوینیون – گرنیکا – نقاش و مدلش
او به همراه ژرژ براک، نقاش و پیکرتراش فرانسوی، سبک کوبیسم را پدید آورد. از جمله آثار مشهور او میتوان به دوشیزگان آوینیون و گرنیکا اشاره کرد. پیکاسو بیشتر عمر خود را در فرانسه به سر برد.
زندگی
وی در ۲۵ اکتبر سال ۱۸۸۱ در مالاگا، یکی از شهرهای کشور اسپانیا، زاده شد. وی تحصیلات خود را در فرانسه به پایان رساند. او نزد پدرش که استاد نقاشی بود به آموختن صورتگری پرداخت و در سال ۱۹۰۳ مقیم پاریس شد. در سالهای ۱۹۰۶ و ۱۹۱۰، به اتفاق ژرژ براک مکتب کوبیسم را پایهگذاری کرد. ژرژ براک، از نخستین کسانی بود که سنجاق و میخ را با هم توأم نمود و پیکاسو تخته و چیزهای دیگری را هم به آن افزود. پیکاسو در سبک خود شهرت فراوانی به دستآورد و پیروان فراوانی کسب نمود.
وی در ۸ آوریل ۱۹۷۳، در اوج دلباختگی اش به ژاکلین درگذشت و ژاکلین روک نیز، که پس از پیکاسو شدیداً از نظر روحی دگرگون شده بود، در سال ۱۹۸۶، با شلیک گلوله خودکشی کرد.
به دلیل جستجوگری، نو آوری، پر کاری و اثر گذاری بر معاصران، یکی از مهم ترین هنرمندان سده بیستم به شمار میآید.
در دروههای آبیفام و گلفام استقلال هنری اش را بروز داد. اوضاع بحرانی اروپا، جنگ داخلی اسپانیا و اشغال فرانسه توسط آلمانیها، بر موضوع و محتوای هنر او اثری عمیق گذاشت و عناصر اساطیری و نمادین در آثارش رخ نمودند.
تابلوی گرنیکا نمونه شاخص هنر تمثیلی او در این دورهاست. او با بهرهگیری از هنر بدوی (مجسمههای کهن ایبریایی، و صورتکها و تندیسهای آفریقایی)، در راهی تازه قدم گذارد. شاید پیکاسو طراحی را برترین وسیله برای انتقال بیواسطه قدرت ابداع خود میدانست. طراحیهای دوره جوانی اش به دور از طبیعت گرایی و بری از هرگونه رونگاری، بر اثر تجربه تجسمی به روی کاغذ ترسیم شدهاند او در نقاشی، مجسمهسازی، قلمزنی، طراحی و سفالگری هزاران اثر خلق کرده است. او مکتب کوبیسم را به همراه جرجیس براک(Georges Braque) در میان نقاشان جا انداخت و فن اختلاط رنگ بر پردهٔ نقاشی را به عالم هنر معرفی کرد. پیکاسو در بیستوپنجم اکتبر سال ۱۸۸۱ در مالاگا، شهری در اسپانیا به دنیا آمد.
او فرزند یک نقاش تحصیل کرده به نام جوز روئیزبلنکو(Jose Ruis Blanco) و ماریاپیکاسو (Maria Picasso) بود که از سال ۱۹۰۱ نام خود را به نام خانوادگی مادرش تغییر میدهد. پابلو از همان دوران کودکی به نقاشی علاقه پیدا میکند و از ده سالگی نزد پدرش که معلم یک آموزشگاه هنری بود. اصول اولیهٔ نقاشی را فراگرفت و دوستانش را با کشیدن نقاشی بدون بلند کردن قلم یا نگاه کردن به کاغذ سرگرم میساخت. در سال ۱۸۹۵ به همراه خانواده به بارسلونا تغییر مکان دادند و پیکاسو در آنجا در آکادمی هنرهای عالی به نام لالنجا (La Lonja) به تحصیل مشغول شد.
در اوایل کار، دیدار او از مکانها و گروههای مختلف هنری تا سال ۱۸۹۹ در پیشرفت هنریش بسیار تأثیرگذار بود. در سال ۱۹۰۰ میلادی اولین نمایشگاه پیکاسو در بارسلونا تشکیل شد. در پاییز همان سال به پاریس رفت تا در آنجا مطالعاتی در ابتدای قرن جدید داشته باشد و در آوریل ۱۹۰۴ در پاریس اقامت کرد و در آنجا به وسیلهٔ آثار امپرسیونیست خود به شهرت رسید. پیکاسو زمانی که به کار مشغول نبود، از تنها ماندن خودداری میکرد و به همین دلیل در مدت کوتاهی حلقهٔ دوستانش که شامل گیلائوم آپولنییر(Guillaume Apollinaire)، ماکس جاکب(Max Jacob) و لئواستین (Leo Stein) و همچنین دو دلال بسیار خوب به نامهای آمبوریسه ولارد (Amborise Vollard) و برسول (Berthe Weel) بود، شکل گرفت.
در این زمان خودکشی یکی از دوستانش به روی پابلوی جوان تأثیر عمیقی گذاشت و تحت چنین شرایطی دست به خلق آثاری زد که از آن به عنوان دورهٔ آبی (Blue Period) یاد میکنند. در این دوره بیشتر به ترسیم چهرهٔ آکروباتها، بندبازان، گدایان و هنرمندان میپرداخت و در طول روز در پاریس به تحقیق بر روی شاهکارهایش در لوور (Louvre) و شبها به همراه هنرمندان دیگر در میکدهها مشغول میشد. پابلو پیکاسو در دورهٔ آبی بیشتر رنگهای تیره را در تابلوهای نقاشی خود به کار میگرفت. اما پس از مدت کوتاهی اقامت در فرانسه با تغییر ارتباطات، جعبهٔ رنگ او به رنگهای قرمز و صورتی تغییر پیدا کرد.
به همین دلیل به این دوره دوره رز (Roze Period) میگویند. در این دوران پس از دوستی با برخی از دلالان هنر، شاعر آن زمان ماکسجاکب و نویسندهٔ تبعیدی آمریکایی، گرترود استین (Gertrude Stein) و برادرش لئو (Leo) که اولین حامیان او بودند، سبک او به طور محسوسی عوض شد به طوریکه تغییرات درونی او در آثارش نمایان است. و تغییر سبک او از دورهٔ آبی به دورهٔ رز در اثر مهم او به نام لسدیموسلس اویگنون (Les Demoiselles Ovignon) نمونهای از آن است. کار پابلو پیکاسو در تابستان سال ۱۹۰۶، وارد مرحلهٔ جدیدی شد که نشان از تأثیر هنر یونان شبه جزیرهٔ ایبری و آفریقا بر روی او بود که به این ترتیب سبک پرتوکوبیسم (Protocubism) را به وجود آورد که توسط منتقدین نقاش معاصر مورد توجه قرار نگرفت.
در سال ۱۹۰۸ پابلو پیکاسو و نقاش فرانسوی جرجیسبراک متأثر از قالب امپرسیونیسم فرانسوی سبک جدیدی را در کشیدن مناظر به کار بردند که از نظر چندین منتقد از مکعبهای کوچکی تشکیل شده است. این سبک کوبیسم نام گرفت و بعضی از نقاشیهای این دو هنرمند در این زمینه آنقدر به هم شبیه هستند که تفکیک آنها بسیار مشکل است. سیر تکاملی بعدی پابلو در کوبیسم از نگاه تحلیلی (۱۱ـ۱۹۰۸) به منظر ساختگی و ترکیبی که آغاز آن در سالهای ۱۳ـ۱۹۱۲. بود ادامه داشت در این شیوه رنگهای نمایش داده شده به صورت صاف و چند تکه، نقش بزرگی را ایفا میکند و بعد از این سالها پیکاسو همکاری خود را در بالت و تولیدات تئاتر و نمایش در سال ۱۹۱۶ آغاز کرد و کمی بعد از آن آثار نقاشی خود را با سبک نئوکلاسیک و نمایش تشبیهی عرضه کرد.
این نقاش بزرگ در سال ۱۹۱۸ با الگا (Olgo)، رقاص بالت ازدواج کرد و در پاریس به زندگی خود ادامه داد و تابستانهایش را نیز در کنار ساحل دریا سپری میکرد. از سال ۱۹۲۵ تا ۱۹۳۰ درگیر اختلاف عقیده با سوررئالیستها بود و در پاییز سال ۱۹۳۱ علاقهمند به مجسمهسازی شد و با ایجاد نمایشگاههای بزرگی در پاریس و زوریخ و انتشار اولین کتابش به شهرت فراوانی رسید.
در سال ۱۹۳۶ جنگ داخلی اسپانیا شروع شد که تأثیر زیادی به روی پیکاسو گذاشت به طوریکه تأثیر آن را میتوان در تابلوی گورنیکا ـ Guernicoـ (۱۹۳۷) دید. در این پردهٔ نقاشی بزرگ، بیعاطفگی، وحشیگری و نومیدی حاصل از جنگ به تصویر کشیده شده است . پابلو اصرار داشت که این تابلو تا زمانی که دموکراسیـ کشور اسپانیا به حالت اول برنگردد به آنجا برده نشود. این تابلوی نقاشی به عنوان یکی از پرجاذبهترین آثار در موزهٔ مادرید سال ۱۹۹۲ در معرض نمایش قرار گرفت. حقیقت این است که پیکاسو در طول جنگ داخلی اسپانیا، جنگ جهانی اول و دوم کاملاً بیطرف بود از جنگیدن با هر طرف یا کشوری مخالفت میکرد.
او هرگز در این مورد توضیحی نداد. شاید این تصور به وجود آید که او انسان صلحطلبی بود اما تعدادی از هم عصرانش از جمله براک بر این باور بودند که این بیطرفی از بزدلیاش ناشی میشد. به عنوان یک شهروند اسپانیایی مقیم پاریس هیچ اجباری برای او نبود که در مقابل آلمان در جنگ جهانی مبارزه کند و یا در جنگ داخلی اسپانیا، خدمت برای اسپانیاییهای خارج از کشور کاملاً اختیاری بود و با وجود اظهار عصبانیت پیکاسو نسبت به فاشیست در آثارش، هرگز در مقابل دشمن دست به اسلحه نبرد. او با وجود کنارهگیری از جنبش استقلالطلبی در ایام جوانیش حمایت کلی خود را از چنین اعمالی بیان میکرد و بعد از جنگ جهانی دوم به گروه کمونیست فرانسه پیوست و حتی در مذاکرهٔ دوستانهٔ بینالمللی در لهستان نیز شرکت کرد اما نقد ادبی گروهی از رئالیستها در مورد پرترهٔ استالین(Stalin) ، علاقهٔ پیکاسو را به امور سیاسی کمونیستی سرد کرد.
پیکاسو در سال ۱۹۴۰ به یک گروه مردمی ملحق شد و شمار زیادی از نمایشگاههای پیکاسو در طول زندگی این هنرمند در سالهای بعد از آن برگزار شد که مهمترین آنها در موزهٔ هنر مدرن نیویورک در سال ۱۹۳۹ و در پاریس در سال ۱۹۵۵ ایجاد شد. در ۱۹۶۱، این نقاش اسپانیایی با ژاکلین روک (Jacqueline Roque) ازدواج کرد و به موگینس (Mougins) نقل مکان کرد. پابلو پیکاسو در آنجا خلق آثار با ارزش خود همانند نقاشی، طراحی، عکسهای چاپی، سفالگری و مجمسهسازی را تا زمان مرگش یعنی هشتم آوریل سال ۱۹۷۳ در موگینس فرانسه ادامه داد.
در سالهای هشتاد یا نود سالگی، انرژی همیشگی دوران جوانیش بسیار کمتر شده بود و بیشتر خلوت میگزید. همسر دوم او ژاکلین روک به جز مهمترین ملاقات کنندگانش و دو فرزند پیکاسو، کلاد و پالوما (Claude and Paloma) و دوست نقاش سابقش، فرانسواز ژیلو (Francoise Gillot) به کس دیگر اجازهٔ ملاقات با او را نمیداد. گوشهگیری پابلو پیکاسو بعد از عمل جراحی پروستات در سال ۱۹۶۵ بیشتر شد و با اختصاص دادن تمام نیرویش به کار، در کشیدن تابلو جسورتر گشت و از سال ۱۹۶۸ تا سال ۱۹۷۱ سیل عظیم نقاشیهایش و صدها قلمزنی بشقاب مسی در معرض دید عموم قرار گرفت. این آثارش در این زمان توسط بسیاری از رویاپردازان نادیده گرفته شد به طوریکه داگلاس کوپر (Dauglas Coper)، آثار پایانی او را به عنوان آثار یک پیرمرد عصبانی در اتاق مرگ نامید.
پیکاسو همچنین مجموعهای قابل توجه از آثار دیگر نقاشان معروف هم دورهٔ خود مانند هنری ماتیس(Henri Matisse) را نگهداری میکرد و چون هیچ وصیتنامهای در زمان مرگش نبود به عنوان مالیات ایالتی فرانسه، بعضی از آثار و مجموعههای او به دولت داده شد. این نقاش و مجسمهساز اسپانیایی با خلق آثارش گام مهمی در هنر مدرن برداشت. او در ابداع و نوآوری سبکها و تکنیکهای نقاشی بینظیر بود و استعداد خدادادی او به عنوان یک نقاش و طراح بسیار قابل اهمیت است. او در کار کردن با رنگ روغن، آبرنگ، پاستل، زغال چوب، مداد و جوهر بسیار توانا بود و با ایجاد آثاری در مکتب کوبیسم استعداد بینظیر خود را به بهترین شکل به کار گرفت و با وجود آموزش محدود علمی (که تنها یک سال از دورهٔ تحصیلاتی را در آکادمی رویال مادرید به پایان رساند) تلاش هنرمندانهای را در تغییر جهت فکری خود انجام داد. از پابلو پیکاسو به عنوان پرکارترین نقاش تاریخ یاد میشود.
در حالیکه دوستانش به او توصیه میکردند که در سن هفتادوهشت سالگی دست از کار بردارد اما او مخالفت میکرد. مرگ او در حالی به وقوع پیوست که با تعداد زیادی تابلو و آثار ارزشمند، مرکب از علائق شخصی و به دور از در نظر گرفتن بازار هنر یک ثروتمند محسوب میشد. و اخیراً در سال ۲۰۰۳ خویشاوندان پیکاسو موزهٔ وقف شدهای را در زادگاه پیکاسو یعنی مالاگا به نام موسیوپیکاسومالاگا راه انداختند. پیکاسو دورههای هنری مختلف را گذراند که کمترین هنرمندی به چنین تجربهٔ عظیمی دست پیدا میکند. یکی از مهمترین دورهٔ کاری پیکاسو چنانکه پیش از این گفتهشد، دورهٔ آبی بود. با وجود اینکه تعهدات کاری در فرانسهی اواخر قرن نوزدهم و اوایل هنر قرن بیستم کمتر شده بود شاید هیچ هنرمندی به اندازهٔ پیکاسو در تعهد کاری خود، تلخی زندگی را آنقدر بزرگ نمایش نداد.
این تلخی منحصراً در دورهٔ آبی (۱۹۰۴ـ۱۹۰۱) به اوج خود رسید چنانکه از مجموعهٔ رنگهای مالیخولیایی آن دوره با سایه روشن آبی و حاشیهٔ تاریک آن بر میآید بدون شک زندگی در فقر خانوادگی در زمان جوانی در سالهای اولیهٔ زندگیش در پاریس و برخورد با کارگران و گدایان اطراف خود در کشیدن پرترهٔ شخصیتها با حساسیت و احساس ترحم هر چه بیشتر نسبت به آنها تأثیر زیادی گذاشته است. زن اطوکش( Woman Jroning) در پایان دورهٔ آبی با رنگهای روشنتر اما هنوز با طرح غمافزای شامل سفید و خاکستری تصور اصلی فرسودگی و رنج پیکاسو را نشان میدهد.
اگر چه واقعیت اقتصادی و اجتماعی در پاریس آن دوره ریشه کرده بود. رفتار دوستانهٔ این هنرمند در این مورد که با خطوط زاویهدار و متقارن، دین هنری خود را با ترکیب خطوط امتداد داده شده و ظریف که با نفوذ به حقایق تجربی مورخ معروف الگرکو (El Greco) به آنها رسیده بود، نمایش میداد و پیکاسو در آنجا این موضوع را با حضور تقریباً معنوی و خیالی از آن زن به عنوان مثالی از فقر و بدبختی آن دوره نشان داده است. توجه پیکاسو در مدت کوتاهی از کشیدن نقاشیهایی با کنایهٔ اجتماعی و مذهبی به سوی تحقیق در فضای دیگر و خلق آثاری برد که اوج آن در مکتب کوبیسم به ثمر رسید.
پرترهٔ فرناند با روسری زنانهٔ سیاه (Fernande with a black Montilla) اثری در این مرحلهٔ کاری است. خیالی بودن تصویر با رنگبندی مناسب و ضربههای قلم موی پرنشاط نشان از معشوقهٔ او فرناند الیور (Fernonde Oliver) میدهد که روسری به سر کرد، و سمبل هنر اسپانیایی او است. از ایجاد سبک شمایلی از صورت او با مشخصات خلاصه شده میتوان افزایش علاقهٔ پیکاسو را در خلاصه کردن ویژگیها و استحکام پیکرتراشی پیشگویی کرد که این تأثیر را در آثار بعدی او میبینیم.
سبک کاری
او در مجسمهسازی، حکاکی روی چوب،سفالگری، سرامیک، چاپ سنگی (لیتوگرافی) و معماری تبحر داشت. پیکاسو علاقه خاصی به زنها داشت و غیر از اینکه در زندگی غرق آنها بود تا مدتها نقاشیهای وی مشخصاً تنها راجع به زنها بود. و دوره اول هنری وی در طبقهبندیها بنامهای Blue & Rose میباشد. در دوران آبی سبک کاری وی اغلب شامل سایههای آبی کشیده شده از اجسامی بود که تنها به نیمی از آنها به تصویر کشیده میشد. در دوران رز از آبی به سمت صورتی تمایل پیدا کرد و نقاشیهای وی به دنیای واقعی نزدیکتر شدند. او سپس به سبک کوبیسم روی آورد که در آن اشیا را توسط اشکال ساده هندسی به تصویر کشاند.
آخرین دوره کاری پیکاسو دوره سورئالیستی است که از ۱۹۲۴ آغاز میشود. ولی همیشه فاصله اش را با سورئالیستها حفظ کرد. پیکاسو و هنرمندان سورئالیست جهان در اصول بنیادی، بدین معنا که هنر قادر است آنچه را که طبیعت و عقل نمیتوانند ابراز کنند نشان دهد، موافقت داشتند ولی اختلاف اساسی بسیاری بین پیکاسو و سورئالیستها وجود دارد: به عقیده آنها، پیکاسو به دنیای خارج و مضمون وابستگی بسیار دارد و از دنیای اوهام و رویاها بسیار دور است.
معشوقهها و دوستدختران وی از جمله فرانسیس گیلوت، ماری ترزا والترز و ژنویو لاپورت موضوع اثرهای هنری وی بودند و نقش مهمی را در خلق برخی از بهترین آثار پیکاسو داشتند. کوبیسم در سالهای تعیین کنندهٔ ۱۴ـ۱۹۰۷ به عنوان جدیدترین و بانفوذترین سبک هنری قرن بیستم بسیار مورد توجه قرار گرفت و وسعت پیدا کرد. زمان قطعی توسعهٔ آن در طول تابستان ۱۹۱۱ اتفاق افتاد. همان موقعی که پابلو پیکاسو و جرجیس براک پا به پای هم به این سبک نقاشی میکردند. تنگ، کوزه و کاسهٔ میوه (Carafe, Jug and Fiuit Boul) مراحل اولیهٔ این سبک نقاشی پیکاسو را نشان میدهد.
سطوح آن با صراحت به چند قسمت تقسیم شده اما با این وجود به طور پیچیدهای چند تکه نشدند. از نظر شکل و قالب تودهای از خیال و وهم را در خود نگهداشته و با وجود اینکه از وجهی دراماتیکی آن کاسته شده است، اما قابل چشمپوشی نیست. در سیر تحولی این سبک، براک و پیکاسوکوبیسم تحلیلی را تقریباً در موضوع اختلال حواس کامل به وجود آوردند که در بین آثار پیکاسو ارگزن (Accordionist) ترکیب گیج کنندهای از این نوع بود. چندی بعد پیکاسو مرگ کوبیسم را با یادگاری زندگی آرام ماندولین و گیتار (Mondolin and Guitar) در طول مهمانی شبنشینی در پاریس در حضور شرکتکنندگان که فریاد میزدند «پیکاسو در میدان رقابت مرد» اعلام کرد. این مهمانی در آخر شب با یک شورش و آشوب به پایان رسید و تنها با ورود پلیس فرونشانده شد.
سری تابلوهای رنگآمیزی شدهٔ بعدی پیکاسو در سبک کوبیسم با ترکیبی شجاعانه در شکلهای به هم پیوسته چنین قضاوتی را بیاعتبار میکند و در پایان از روش تکنیکی کارش به دفاع میپردازد. اما هنرمند حقیقتاً در پی احیای کشفیات قبلی خود نبود. واضح است که تصاویر بنیانی و نماهای اشباع شده گواهی به قدردانی او از پیشرفت همزمان در نقاشی سوررئالیست میدهد که مخصوصاً این تأثیر از آثار آندرماسون (Andre Masson) و خوان میرو (Joan Miro) برخاسته است. بعد از نمایش قطعهای از موضوع خاموشسازی و کاهش نور در ۱۹۱۱، در سالهای بعد پیکاسو و براک تصورات ذهنی بیشتری را در نقاشیهای خود به کار بردند که معمولاً از محیط هنرکدهها و کافهها گرفته میشد و بدون کنار گذاشتن شیوههای کوبیسم تحلیلی، شیوهٔ جدیدی را توسعه دادند که به کوبیسم ترکیبی از آن نام برده میشد.
در این نوع سبک ترکیباتی را با رنگهای متنوع و به طور وسیعتر به وجود آوردند و در تابستان سال ۱۹۱۲، براک اولین مقوایی را که چسب و گلرس و چیزهای دیگر را به آن میچسبانند ساخت و پیکاسو نیز در تابلوی «پیپ، گیلاس جام و عرق ویوکس» (Pipe, Glass, Bottle of vieux Marc) از همین شیوه پیروی کرد و کدری رنگهای کارهای قبلی او از بین رفت و شفاف شد و شفافیت این مورد با نشان دادن قسمتهایی از گیتار در پشت گیلاس نشان داده شده است و نیز مطمئناً فضایی را بین دیوار و صفحهٔ تصویر اشغال میکند و موقعیتهای نسبی در تابلو کاملاً دو معنایی هستند.
از سال ۱۹۲۷ تا سال ۱۹۲۹ پابلو پیکاسو در فعالیت هنری خود از میان روشهای کاری خود استقلال خود را به طور استادانهای در آثارش به دست آورد و در دنبالهٔ کارهای گوناگون بهترین مثال موجود، تابلوی کارگاه هنری (The Studio) (۲۸ـ۱۹۲۷) است که به سبک کوبیسم ترکیبی به تصویر کشیده شده است که به اجرای مقتدر و برجسته تبدیل شده است تقابل خطوط با قواعد هندسی مشخص پیکر مجسمههای آن زمان پیکاسو را تداعی میکند. تصاویر در «کارگاه هنری» میتواند با مجسمهٔ نیمتنه در سمت چپ و پرترهٔ تمام قد در سمت راست به شکل ابتکاری بسیار عالی قابل تشخیص باشد او به میل بینندگان برای اعتقاد به حقیقت اشیای نمایش داده شده تکیه میکند و مجسمهٔ نیمتنه در این تابلو که سه چشم دارد ممکن است ویژگیهای شخصیتی پیکاسو را در اثر هنری خود منعکس سازد. مطلبی که میتوان از روی این تابلوهای پرارزش فهمید این است که اثر متقابل حقیقت و خیال، دغدغهٔ مهمی در تمام طول زندگی پیکاسو بود.
آثار
بالاترین قیمت پرداخت شده برای نقاشی پابلو پیکاسو ۱۲۶٫۴ میلیون دلار به تابلویی به نام پسری با پیپ بود که در تاریخ مه ۴، ۲۰۰۴ به فروش رفت. در نوامبر ۲۰۱۰ بیش از ۲۷۰ اثر ناشناخته از پیکاسو در فرانسه و در منزل پیرمردی کشف شد.
تک تک تابلوها و طرحهای پیکاسو، یادداشتهای روزانهٔ اوست و مجموعهٔ آنها کتاب زندگی او یا به بیان دیگر اتوبیوگرافی اش محسوب میشوند. تابلوی گرانیکای او مهمترین اثر هنری متعهد که بیش از میلیونها تراکت و اعلامیهٔ تبلیغاتی در معرفی وحشت جنگ، ویرانی و قتلعام مردمان بی گناه یک شهر بی دفاع زیر اولین بمباران هوایی قرن بیستم در جامعهٔ جهانی تکثیر کرد، شناخته شد و تابلوی دوشیزگان آوینیون اش بزرگترین اثر هنری قرن بود.
تابلوی نقاش و مدلش از کارهای پیکاسو در ابعاد بزرگ است که در موزه هنرهای معاصر تهران نگهداری می شود.
عکس پابلو پیکاسو
بیوگرافی و عکس پابلو پیکاسو نقاش اسپانیایی
موضوعات مرتبط:
برچسبها:
بیوگرافی مهسا جاور
مهسا جاور (زاده ۲۲ اردیبهشت ۱۳۷۳ زنجان) قایقران روئینگ، تیم ملی قایقرانی بانوان ایران است. او همسر محسن محمدسیفی ووشوکار ایرانی است.
زادهٔ : ۲۲ اردیبهشت ۱۳۷۳
قهرمانی آسیا :
نقره لوآن ۲۰۱۳
روئینگ چهار نفره زنان
بازیهای آسیایی :
برنز اینچئون ۲۰۱۴
روئینگ چهار نفره زنان
حضور در بازیهای آسیایی
وی توانست در بازیهای آسیایی ۲۰۱۴ به میزبانی کره جنوبی، اینچئون به همراه سولماز عباسی، حمیرا برزگر و نازنین ملائی در ماده چهار نفره جفت پاروی سبکوزن بانوان، به جایگاه سوم و نشان برنز بازیها دست یابد.
قهرمانی آسیا ۲۰۱۶
مهسا جاور پس از حضور در المپیک 2016 ریو به مسابقات اسیایی چین اعزام شد. مهسا جاور در روئینگ تکنفره سنگین وزن بانوان با حریفانی از سنگاپور، چین تایپه، کره، چین و تایلند رو به رو شد و در نهایت با کسب رده سومی صاحب مدال برنز شد. در روئینگ چهارنفره تک پاروی سنگین وزن بانوان نیز تیم ایران با ترکیب نازنین ملائی، نازنین رحمانی، مهسا جاور و فرحناز عشقی در رده سوم آسیا ایستاد و مدال برنز کسب کرد.
موضوعات مرتبط:
برچسبها:
بیوگرافی فریدون مشیری
فریدون مُشیری (۱۳۰۵ – ۱۳۷۹) شاعر معاصر ایرانی است.
زادروز : ۳۰ شهریور ۱۳۰۵ – تهران
پدر و مادر : ابراهیم مشیری افشار
مرگ : ۳ آبان ۱۳۷۹ (۷۴ سال) – تهران
ملیت : ایران
محل زندگی : تهران، مشهد
زمینهٔ کاری : شعر فارسی
جایگاه خاکسپاری : قطعه هنرمندان بهشت زهرا
پیشه : شاعر، روزنامهنگار
همسر(ها) : اقبال اخوان (۱۳۷۹-۱۳۳۳)
فرزندان : بهار، بابک
زندگی
فریدون مشیری در سی ام شهریور ۱۳۰۵ در تهران به دنیا آمد. جد پدری او به دلیل مأموریت اداری به همدان منتقل شده بود، و پدرش ابراهیم مشیری افشار در سال ۱۲۷۵ شمسی در همدان متولد شد، و در ایام جوانی به تهران آمد و از سال ۱۲۹۸ در وزارت پست مشغول خدمت گردید. فریدون مشیری سالهای اول و دوم تحصیلات ابتدایی را در تهران انجام داد و سپس به علت مأموریت اداری پدرش به مشهد رفت و بعد از چند سال دوباره به تهران بازگشت و سه سال اول دبیرستان را در دارالفنون گذراند و آنگاه به دبیرستان ادیب رفت.
به گفتهٔ خودش: «در سال ۱۳۲۰ که ایران دچار آشفتگیهایی بود و نیروهای متفقین از شمال و جنوب به کشور حمله کرده و در ایران بودند ما دوباره به تهران آمدیم و من به ادامه تحصیل مشغول شدم. دبیرستان و بعد به دانشگاه رفتم. با اینکه در همه دوران کودکی… از استخدام در ادارات و زندگی کارمندی پرهیز داشتم ولی… در سن ۱۸ سالگی در وزارت پست و تلگراف مشغول به کار شدم و این کار ۳۳ سال ادامه یافت.»
جوانی
مشیری همزمان با تحصیل در سال آخر دبیرستان در اداره پست و تلگراف مشغول به کار شد. در همان سال مادرش در سن ۳۹ سالگی در گذشت که اثر عمیقی در او بر جا گذاشت. سپس در آموزشگاه فنی وزارت پست و تلگراف مشغول تحصیل گردید. روزها به کار می پرداخت و شبها به تحصیل ادامه می داد. از همان زمان به مطبوعات روی آورد و در روزنامهها و مجلات کارهایی از قبیل خبرنگاری و نویسندگی را به عهده گرفت. بعدها در رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران به تحصیل ادامه داد. اما کار اداری از یک سو و کارهای مطبوعاتی از سوی دیگر، در ادامهٔ تحصیلش مشکلاتی ایجاد میکرد.
سرانجام تحصیل را رها کرد اما کار در مطبوعات را ادامه داد. از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۱ مسئول صفحه شعر و ادب مجله روشنفکر بود. این صفحات به تمام زمینههای ادبی و فرهنگی از جمله نقد کتاب، فیلم، تئاتر، نقاشی و شعر میپرداخت. بسیاری از شاعران مشهور معاصر، اولین بار با چاپ شعرهایشان در این صفحات معرفی شدند. مشیری در سالهای پس از آن نیز تنظیم صفحه شعر و ادبی مجله سپید و سیاه را برعهده داشت. در همان سالها با مجلهٔ سخن به سردبیری دکتر پرویز ناتل خانلری همکاری داشت. وی در سال ۱۳۵۰ به شرکت مخابرات ایران انتقال یافت و در سال ۱۳۵۷ از خدمت دولتی بازنشسته شد.
سرودن شعر
مشیری سرودن شعر را از نوجوانی و تقریباً از پانزده سالگی شروع کرد. اولین مجموعه شعرش با نام تشنه توفان در ۲۸ سالگی او با مقدمه محمد حسین شهریار و علی دشتی در ۱۳۳۴ به چاپ رسید. خود او دربارهٔ این مجموعه میگوید: «چهارپارههایی بود که گاهی سه مصرع مساوی با یک قطعه کوتاه داشت، و هم وزن داشت، هم قافیه و هم معنا، آن زمان چندین نفر از جمله نادر نادرپور، هوشنگ ابتهاج (سایه)، سیاوش کسرایی، مهدی اخوان ثالث و محمد زهری بودند که به همین سبک شعر میگفتند و همه شاعران نامدار شدند، زیرا به شعر گذشته بیاعتنا نبودند.
اخوان ثالث، نادرپور و من به شعر قدیم احاطه کامل داشتیم، یعنی آثار سعدی و حافظ و فردوسی را خوانده بودیم، در مورد آنها بحث میکردیم و بر آن تکیه میکردیم.» معروفترین اثر وی شعر «کوچه» نام دارد که در اردیبهشت ۱۳۳۹ در مجله «روشنفکر» چاپ شد. این شعر از زیباترین و عاشقانه ترین شعرهای نو زبان فارسی است. با توجه به علاقه ای که وی به عرفان و تصوف ایرانی داشت، مجموعه ای از ۱۰۰ ماجرا منسوب به شیخ ابو سعید ابوالخیر را باعنوان «یکسو نگریستن و یکسان نگریستن» و با مقدمه ای به قلم دکتر جواد نوربخش در اوایل دهه ۱۳۴۰ منتشر نمود.
موسیقی
مشیری توجه خاصی به موسیقی ایرانی داشت و در پی همین دلبستگی طی سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ عضویت شورای موسیقی و شعر رادیو را پذیرفت، و در کنار هوشنگ ابتهاج، سیمین بهبهانی و عماد خراسانی سهمی بسزا در پیوند دادن شعر با موسیقی، و غنی ساختن برنامه گلهای تازه در رادیو ایران در آن سالها داشت. علاقه به موسیقی در مشیری به گونهای بوده است که هر بار سازی نواخته می شده مایه آن را میگفته، مایهشناسیش را میدانسته، بلکه میگفته از چه ردیفی است و چه گوشهای، و بارها شنیده شده که تشخیص او در مورد برجستهترین قطعات موسیقی ایران کاملاً درست و همراه با دقت تخصصی ویژهای بوده است.
فریدون مشیری در سال ۱۳۷۷ به آلمان و آمریکا سفر کرد و مراسم شعرخوانی او در شهرهای کلن، لیمبورگ و فرانکفورت و همچنین در ۲۴ ایالت آمریکا از جمله در دانشگاههای برکلی و نیوجرسی به طور بی سابقه ای مورد توجه دوستداران ادبیات ایران قرار گرفت. در سال ۱۳۷۸ طی سفری به سوئد در مراسم شعر خوانی در چندین شهر از جمله استکهلم و مالمو و گوتبرگ شرکت کرد.
ازدواج
او در سال ۱۳۳۳ با خانم اقبال اخوان ازدواج کرد و اکنون دو فرزند به نامهای بابک و بهار از او به یادگار مانده است.
درگذشت
مشیری سالها از بیماری رنج میبرد و در بامداد روز جمعه ۳ آبان ماه ۱۳۷۹ خورشیدی در سن ۷۴ سالگی در تهران درگذشت و در بهشت زهرا، قطعه ی ۸۸ (قطعه ی هنرمندان)،ردیف ۱۶۴، شماره ی ۹ به خاک سپرده شد.
سیری در اشعار
فریدون مشیری از دوران خردسالی به شعر علاقه داشت و در دوران دبیرستان و سال اول دانشگاه دفتری از غزل و مثنوی ترتیب داد. آشنایی با شعر نو و قالب های آثار او را از ادامه شیوه کهن باز داشت.
مشیری، نه اسیر تعصبات سنت گرایان شد، نه مجذوب نوپردازان. راهی را که او برگزید، تعادلی در شعر نوین ایران بود. به این معنا که، او شکستن قالبهای عروضی، و کوتاه و بلند شدن مصرع ها و استفاده بجا و منطقی قافیه را پذیرفته و از لحاظ محتوی و مفهوم هم با نگاهی تازه و نو به طبیعت، اشیاء، اشخاص و آمیختن آنها با احساس و نازک اندیشی های خاص خود، به شعرش چهره ای کاملاً مشخص داده بود.
استاد فقید، دکتر عبدالحسین زرین کوب، درباره فریدون مشیری گفته است: « با چنین زبان ساده، روشن و درخشانی است که فریدون، واژه به واژه با ما حرف می زند، حرفهایی را میزند که مال خود اوست، نه ابهام گرایی رندانه، شعر او را تا حد هذیان، نامفهوم می کند و نه شعار خالی از شعور آن را به وسیله مریدپروری و خودنمایی می سازد. شعر او، زبان در سخن شاعری است که دوست ندارد در پناه جبهه خاص، مکتب خاص و دیدگاه خاص خود را از اهل عصر جدا سازد. او بی ریا عشق را می ستاید، انسان را می ستاید و ایران را که جان او به فرهنگ آن بسته است دوست دارد.»
فریدون مشیری در دوران شاعری خود، در هیچ دورانی متوقف نشد، شعرش بازتابی است از همه مظاهر زندگی و حوادثی که پیرامون او در جهان گذشته و همواره، ستایشگر خوبی و پاکی و زیبایی، و بیانگر همه احساسات و عواطف انسانی بوده و بیش از همه خدمتگزار انسانیت است.
ویژگی سخن
بی گمان شاعر در هر جایگاه اجتماعی که ایستاده باشد نخستین مولفه مردمی بودنش است، و به اعتقاد بسیاری از اهل نظر فریدون مشیری شاعری از دیار مهربانی و شعرش، همواره پر از لحظه های عشق و عاطفه های مردمی بود.
او شاعری است که با سادگی و صمیمیت و قلب مهربان و اشعار لطیفش، شاعر، مهربانی، طبیعت و انسانیت نام گرفته است. لطافت کلام او و صداقت او درشعر باعث شد که در دهه ۳۰ در شمار مهمترین شاعران معاصر قراربگیرد. آثار اولیه مشیری به صورت شعر موزون و مقفی بود که سرودن آن را هیچگاه ترک نکرد .
مشیری شاعری است صمیمی و صادق که شعرش آینه تمام نمای احوال و صفات اوست. ادیبی که در همه حال حرمت زبان و اهل زبان را حفظ می کند. اندیشه هایش انسان دوستانه است و برای احساسات و عواطف عاشقانه از لطیف ترین و زیبا ترین واژه ها و تعبیرها سود می جوید.
مشیری از همان دوران نوجوانی و جوانی به حوزه شعر عشق می ورزید و زبان عاشقانه سرایی را پیوسته بر جسته و بر جسته تر می کرد. او پیوسته پاسدار مهربانی بود:
هر جا که رسیده ام سخن از مهر گفته ام / آوخ، پاسخی به سزا کم شنفته ام!!
در حیات شعریش پیوسته انسان و عشق را ستوده و به ویژه در سالهای اخیر این سروده ها پیوسته با رنگ و بوی وطن دوستی و انسان گرایی بومی نیز همراه بود.
با رودکی تا نیما
مشیری شاعری توانا و صاحب سبک بود، شعر او به شکلی اصیل و نرم ریشه در شعر اصیل و کهن دارد گویی که او ادامهیی از جویباری است که از دوران رودکی آغاز شد و در گذر از قرنها از نیما عبور کرد.
مشیری در وادی شعر نیمایی موفق شد کارهایی را در کمال زیبایی و نرمش خلق کند و بهعنوان یکی از شاعران مورد علاقه و احترام مردم مطرح باشد. شعر مشیری شعری نجیب، آرام، انسانی و عاشقانه است. رمانتسیمی نرم با لایهیی از واقعگرایی از ویژگی شعر اوست. در زمینه سبکها میتوان خصائص سبک عراقی را در شعرهای او باز یافت. شعر مشیری شعریست که برای عموم قابل درک است.
نمونهای از شعرهای لطیف مشیری که در یاد اغلب شعر دوستان هست شعری است به نام کوچه که شاید بتوان او را گویای شخصیت کامل شعری مشیری دانست.
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه ،که بودم
در نهانخانه جانم، گل یاد تو درخشید
عطر صد خاطره پیچید، شعر صد خاطره خندید
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
درباره مشیری و شعر مشیری منتقدین بسیاری نظر دادهاند اما در میان منتقدین خارجی ردلف گلیکه، نویسنده و پژوهشگر سویسی که در رشته ادبیات فارسی دری تحصیل و تحقیق کرده در مقالهای به نام « die tot» درباره شعر فریدون مشیری چنین داوری کرده است: «چنین به نظر میرسد که فریدون مشیری چون معدودی از شاعران رسالت دارد که به شکرانه وسعت دانشش و اطمینان و حساسیت در جملهبندیاش آن شکاف مصنوعی را که درگذشته نزدیک کشمکشهایی میان نوپردازان و سنتگرایان ایجاد شده بود، ببندد.»
دربارهٔ مشیری
عبدالحسین زرین کوب در بارهٔ شعر مشیری مینویسد: «در طی سالها شاعری، فریدون از میان هزاران فراز و نشیب روز، از میان هزاران شور و هیجان و رنج و درد هر روزینه آنچه را به روز تعلق دارد، به دست روزگاران میسپارد و به قلمرو افسانههای قرون روانه میکند. چهل سالی – بیش و کم – هست که او با همین زبان بیپیرایهٔ خویش، واژه واژه با همزبانان خویش همدلی دارد… زبانی خوشآهنگ، گرم و دلنواز. خالی از پیچ و خمهای بیان ادیبانهٔ شاعران دانشگاه پرورد و در همان حال خالی از تأثیر ترجمههای شتابآمیز شعرهای آزمایشی نو راهان غرب.»
مجموعه آثار
تشنه طوفان ۱۳۳۴
گناه دریا ۱۳۳۵
ابر و کوچه ۱۳۴۱
بهار را باور کن ۱۳۴۶
از خاموشی ۱۳۵۶
مروارید مهر ۱۳۶۵
آه باران ۱۳۶۷
سه دفتر ۱۳۶۷[شامل: گناه دریا ، ابر و کوچه ، بهار را باور کن]
از دیار آشتی ۱۳۷۱
با پنج سخن سرا ۱۳۷۲
لحظه ها و احساس ۱۳۷۴
آواز آن پرنده غمگین ۱۳۷۸
تا صبح تابناک اهورایی ۱۳۷۹
بازتاب نفس صبحدمان ۱۳۷۹ [کلیات اشعار]
نوایی هماهنگ باران ۱۳۸۴
از دریچه ماه ۱۳۸۴
کتاب های برگزیده اشعار: نایافته ۱۳۳۵، پرواز با خورشید ۱۳۴۷، برگزیده اشعار ۱۳۴۸، گزینه اشعار ۱۳۶۴ [ویرایش جدید با عنوان ریشه در خاک]، دلاویزترین ۱۳۷۶، زیبای جاودانه ۱۳۷۷، ایران و با پنج سخن سرا ۱۳۸۶، از خاموشی تا آوای بیداری ۱۳۸۷، تا آوای بیداری ۱۳۸۸، پرواز با خورشید ۱۳۸۸
عکس فریدون مشیری
بیوگرافی فریدون مشیری شاعر ایرانی
پوستر فریدون مشیری
موضوعات مرتبط:
برچسبها:
بیوگرافی مهرخ افضلی
مهرخ افضلی دوبلور و بازیگر ایرانی،زادهٔ سال ۱۳۴۹ میباشد. او دانشآموختهٔ رشتهٔ «بازیگری و کارگردانی تئاتر» و دارای مدرک کارشناسی است.افضلی پیشینهٔ بازیگری در سه عرصهٔ تئاتر، تلویزیون و رادیو (نمایش رادیویی) را داراست. بازیگری در تئاتر را از ۱۹ سالکی (۱۳۶۸) و بازی در تلویزیون را از ۲۳ سالگی (۱۳۷۲) آغاز نمود و از جمله در سریالهای «شرکت»، «ترور»، «آئینه» و «هتل پاپلی» به ایفاء نقش پرداخت.
زمینه فعالیت : دوبلور، بازیگر
ملیت : ایرانی
تولد : ۱۳۴۹
تهران
بازیگری در تئاتر
نمونههایی از فعالیت در تئاتر:
نام نمایش |
کارگردان |
نویسنده |
زمان و مکان نمایش |
شبی که راشل از خانه رفت |
پریسا مقتدی |
گرگ لوکاس |
۲/۸۹ سالن اصلی مولوی |
شهر شطرنجی |
رضا حامدیخواه |
فرهاد نقدعلی |
۶/۸۸ سالن قشقائی |
اتوبان |
آشا محرابی |
آشا محرابی |
۱۰ و ۱۱/۸۹ سالن سایهٔ تئاتر شهر |
دنیای دیوانهٔ دیوانهٔ دیوانه |
بهزاد فراهانی |
بهزاد فراهانی |
سالن اصلی تئاتر شهر |
من قاضیالقضات شهرم که مرگ مرد را مهر کردم به مهر |
نصرالله قادری |
- |
تالار سنگلج |
بازیگری در رادیو
نمونههایی از بازیگری در نمایشهای رادیویی:
نام نمایش |
کارگردان |
نویسنده |
شبکه |
نیمه غایب |
ایوب آقاخانی |
مهام میقانی |
فرهنگ |
کودک نابغه (۲) |
خسرو فرخزاده |
رابین پوک |
تهران |
رطوبت |
آشا محرابی |
رئوف دشتی |
فرهنگ |
برندهٔ خوشبخت |
- |
نویسندگان مرکز هنرهای نمایشی |
جوان |
خاموشی دریا |
ژاله علو |
- |
تهران |
کات |
ژاله علو |
- |
جوان |
دوبله
افضلی در سال ۱۳۸۱ یعنی در ۳۲ سالگی به طور حرفهای فعالیت در دوبله را آغاز کرد و در فیلمها و سریالهای زیادی نقشآفرینی کرد.
نمونههایی از فعالیت مهرخ افضلی در دوبله:
سینمایی
شین (مارتا)
گوگ آسمان (هلن)
پیش از آنکه اهریمن بداند تو مردهای (جینا)
پایاراتزی (ابی)
آدمکش
سربازرس
بابی جُنز
شوالیهٔ تاریکی – مرد آهنی
سریال
گمشده – لاست (شانن)
پرستاران (دکتر سامانتا)
فرار از زندان (دکتر سارا تانکردی)
آیتمهای شهرداری (مادر)
ماجراهای مزدور (دیان)
موضوعات مرتبط:
برچسبها:
بیوگرافی احمد شاملو
احمد شاملو (۲۱ آذر ۱۳۰۴ – ۲ مرداد ۱۳۷۹) متخلص به الف. بامداد یا الف. صبح، شاعر، نویسنده، روزنامه نگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگ نویس ایرانی و از بنیانگذاران و دبیران کانون نویسندگان ایران در پیش و پس از انقلاب بود.
زادروز : ۲۱ آذر ۱۳۰۴ – ۱۲ دسامبر ۱۹۲۵
تهران، خیابان صفیعلیشاه
پدر و مادر : حیدر شاملو، کوکب عراقی
مرگ : ۲ مرداد ۱۳۷۹ – ۲۳ ژوئیه ۲۰۰۰ (۷۴ سال)
کرج، شهرک دهکده فردیس
ملیت : ایرانی
زمینهٔ کاری : ادبیات، پژوهش، ترجمه، روزنامه نگاری داستان نویس
علت مرگ : به دنبال یک دوره طولانی بیماری
جایگاه خاکسپاری : امامزاده طاهر، کرج
در زمان حکومت : دودمان پهلوی، جمهوری اسلامی ایران
رویدادهای مهم : کودتای ۲۸ مرداد، انقلاب ۱۳۵۷ ایران
نام(های) دیگر : الف. بامداد، الف. صبح
بنیانگذار : شعر سپید
پیشه : روزنامه نگار پژوهشگر
کتابها : هوای تازه، آیدا در آینه، هم چون کوچهای بیانتها، مجموعه کتاب کوچه
همسر(ها) : اشرفالملوک اسلامیه (?-۱۳۲۶) – طوسی حائری (۱۳۴۰-۱۳۳۶) – آیدا سرکیسیان (۱۳۷۹-۱۳۴۳)
فرزندان : سیاوش، سامان، سیروس و ساقی
دلیل سرشناسی : نوآوری در شعر
اثر گذاشته بر : شاعران پس از خود
اثر پذیرفته از : نیما یوشیج
شاملو تحصیلات کلاسیک نامرتبی داشت؛ زیرا پدرش افسر ارتش بود و پیوسته از این شهر به آن شهر اعزام میشد و از همین روی، خانواده اش هرگز نتوانستند برای مدتی طولانی جایی ماندگار شوند. زندانی شدنش در سال ۱۳۲۲ به سبب فعالیتهای سیاسی، پایانِ همان تحصیلات نامرتب را رقم میزند. شهرت اصلی شاملو به خاطر نوآوری در شعر معاصر فارسی و سرودن گونهای شعر است که با نام شعر سپید یا شعر شاملویی یا شعر منثور شناخته میشود. شاملو که هر شاعر آرمانگرا را در نهایت امر یک آنارشیست تام و تمام می انگاشت، در در سال ۱۳۲۵ با نیما یوشیج ملاقات کرد و تحت تأثیر او به شعر نیمایی روی آورد؛ اما برای نخستین بار در شعر «تا شکوفه سرخ یک پیراهن» که در سال ۱۳۲۹ با نام «شعر سفید غفران» منتشر شد وزن را رها کرد و به صورت پیشرو سبک نویی را در شعر معاصر فارسی شکل داد. شاملو علاوه بر شعر، فعالیتهایی مطبوعاتی، پژوهشی و ترجمههایی شناختهشده دارد. مجموعه کتاب کوچه او بزرگترین اثر پژوهشی در باب فرهنگ عامه مردم ایران میباشد. آثار وی به زبانهای: سوئدی، انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، ارمنی، هلندی، رومانیایی، فنلاندی، کردی و ترکی∗ ترجمه شدهاند. شاملو از سال ۱۳۳۱ به مدت دو سال، مشاور فرهنگی سفارت مجارستان بود.
«نخستین شب شعر بزرگ ایران» در سال ۱۳۴۷، از سوی وابسته فرهنگی سفارت آلمان در تهران برای احمد شاملو ترتیب داده شد.احمد شاملو پس از تحمل سالها رنج و بیماری، در تاریخ۲ مرداد۱۳۷۹ درگذشت و پیکرش در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شدهاست. عشق، آزادی و انسانگرایی، از ویژگیهای آشکار سرودههای شاملو هستند.
زندگی شخصی
مطالب بخش «تولد تا جوانی» و «سفرهای خارجی» با توجه به اطلاعات ارایه شده در سالشمار زندگی احمد شاملو ﻧﻮﺷﺘﻪ آیدا شاملو تهیه شدهاند. این سالشمار در منابع گوناگون از جمله وبگاه احمد شاملو، دفتر هنر، احمد شاملو شاعر شبانهها و عاشقانهها، شناختنامه، منتشر شدهاست. هر جا از منبع دیگری استفاده شده باشد، در پانویس ذکر شدهاست.
تولد و سالهای پیش از جوانی
احمد شاملو در ۲۱ آذر ۱۳۰۴ در خانه شماره ۱۳۴ خیابان صفی علیشاه تهران متولد شد. پدرش حیدر نام داشت، و به گفته شاملو در شعر «من بامدادم سرانجام…» از مجموعه مدایح بیصله مادرش کوکب عراقی شاملو، از مهاجران قفقازی بود که طی انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ روسیه، به همراه خانوادهاش به ایران کوچانده شده بود. دورهٔ کودکی را به خاطر شغل پدر که افسر ارتش رضا شاه بود و هر چند وقت را در جایی به مأموریت میرفت، در شهرهایی چون رشت و سمیرم و اصفهان و آباده و شیراز گذراند. (به همین دلیل شناسنامه او در شهر رشت گرفته شد و محل تولد در شناسنامه، رشت نوشته شدهاست.) دوران دبستان را در شهرهای خاش، زاهدان و مشهد و بیرجند گذراند و از دوازده سیزده سالگی شروع به ضبط لغات متداول عوام (که در فرهنگهای رسمی ثبت نمیشود) کرد. دوره دبیرستان را در بیرجند، مشهد، گرگان و تهران گذراند و سال سوم دبیرستان را مدتی در دبیرستان ایرانشهر و مدتی در دبیرستان فیروز بهرام تهران خواند و به شوق آموختن زبان آلمانی در مقطع اول هنرستان صنعتی ایران و آلمان ثبتنام کرد.
دوران فعالیت سیاسی و زندان
در اوایل دهه ۲۰ خورشیدی پدرش برای سر و سامان دادن به تشکیلات از هم پاشیدهٔ ژاندارمری به گرگان و ترکمنصحرا فرستاده شد. او همراه با خانواده به گرگان رفت و به ناچار در کلاس سوم دبیرستان ادامه تحصیل داد. در بحبوحه جنگ جهانی دوم و ورود متفقین به خاک ایران، در فعالیتهای سیاسی علیه متفقین در شمال کشور شرکت کرد و بعدها در تهران دستگیر و به بازداشتگاه سیاسی شهربانی و از آنجا به زندان شوروی در رشت منتقل شد. پس از آزادی از زندان با خانواده به رضائیه (ارومیه) رفت و تحصیل در کلاس چهارم دبیرستان را آغاز کرد. با به قدرت رسیدن پیشهوری و فرقه دموکرات آذربایجان همراه پدرش دستگیر شد و تا کسب تکلیف از مقامات بالاتر دو ساعت مقابل جوخه آتش قرار گرفت. سرانجام آزاد شد و به تهران بازگشت. او برای همیشه ترک تحصیل کرد و در یک کتابفروشی مشغول به کار شد.
دستگیری و زندان
در سال ۱۳۳۲ پس از کودتای ۲۸ مرداد علیه دکتر مصدق و با بسته شدن فضای سیاسی ایران مجموعه شعر آهنها و احساس توسط پلیس در چاپخانه سوزانده میشود و با یورش مأموران به خانه او ترجمه طلا در لجن اثر زیگموند موریس و بخش عمده کتاب پسران مردی که قلبش از سنگ بود اثر مور یوکایی با تعدادی داستان کوتاه نوشتهٔ خودش و کتابها و یادداشتهای کتاب کوچه از میان میرود و با دستگیری مرتضی کیوان نسخههای یگانهای از نوشتههایش از جمله مرگ زنجره و سه مرد از بندر بیآفتاب توسط پلیس ضبط میشود که دیگر هرگز به دست نمیآید. او موفق به فرار میشود اما پس از چند روز فرار از دست ماموران در چاپخانه روزنامهٔ اطلاعات دستگیر شده، به عنوان زندانی سیاسی به زندان موقت شهربانی و زندان قصر برده میشود. در زندان علاوه بر شعر، به بررسی شاهنامه میپردازد و دست به نگارش پیشنویس دستور زبان فارسی میزند و قصه بلندی به سیاق امیر ارسلان و ملک بهمن مینویسد که در انتقال از زندان شهربانی به زندان قصر از بین میرود. مرتضی کیوان به همراه ۹ افسر سازمان نظامی حزب توده اعدام میشود و او در زمستان ۱۳۳۳ پس از تحمل یک سال حبس، از زندان آزاد میشود.
زمینههای فعالیت
شعر و ترانه
سال ۱۳۲۶ کار شاعری شاملو با انتشار دفتری به نام «آهنگهای فراموش شده» که تنها دفتر شعر او در قالب سنتی و موزون است، آغاز میشود. شاملو در مقدمه همان دفتر مینویسد:
«قطعاتی که در این کتاب جمع شدهاند، نوشتههایی است که در حقیقت میبایستی سوزانده شده باشد. آهنگهاییست که خیلی زود از یاد میرود… این قدمهای اولینِ کودکی است که میخواسته راه بیفتد. ناچار دستش را به دیوار میگیرد، دستش میلرزد. سست و مردد است و ناموزون راه میرود.»
سالها بعد، شاملو با انتشار قطعنامه شعر جدیدی را پایه گذاری میکند. رضا براهنی در اینباره مینویسد:
«در واقع شاملو با قطعنامه شعر جدیدی را پیشنهاد میکند و التزامی بسیار صریح را بر گُرده شعر میگذارد که شاید با ذات شعر به معنای واقعی منافات داشته باشد، ولی ضرورت زمانه، روانشناسی خود شاملو و اعتراض عمیق او به قرارداد از هر نوع، نگارش این شعر را ایجاب میکرد.»
در سال ۱۳۳۶ با انتشار مجموعه اشعار هوای تازه، به عنوان شاعری برجسته تثبیت میشود. این دفتر شامل فرمها و تجربههایی متفاوت در قالب شعر نو است. در همین سال مجموعهای از رباعیات ابوسعید ابوالخیر، خیام و باباطاهر را منتشر میکند. در سال ۱۳۳۹ مجموعه شعر باغ آینه منتشر میشود. معروفترین ترانههای عامیانه معاصر فارسی همچون پریا و دخترای ننه دریا در این دو مجموعه منتشر شدهاست.
عبدالعلی دستغیب منتقد ادبی که مجموعه نقدی بر آثار شاملو نوشتهاست ، معتقد است که شاملو پس از نیما، بیشترین تأثیر را بر شعر و شاعران معاصر داشته است و بر این باور است که در میان شاعران معاصر ایران، عاشقانههای شاملو، زیباترین ترانههای عشق در شعر نوی پارسی است. شاملو مجموعهای از شعرهای سیاسی خود را به نام کاشفان فروتن شوکران – که در آن شعر «مرگ نازلی» در بزرگداشت وارطان سالاخانیان، مبارز مسیحی ایرانی است- و مجموعههای پریا، ترانه شرقی (لورکا)، مسافر کوچولو و یل و اژدها را دکلمه کردهاست و به صورت نوار صوتی منتشر شده اند. چندین گفتگو از او به چاپ میرسد تا آن که در سال ۱۳۷۲ با کمی بازتر شدن فضای سیاسی ایران آثار شاملو به صورت محدود مجوز نشر میگیرند.
از آنجا که شاملو تثبیت کنندی شعری نوپا بودهاست، شرح و نقدهای بسیاری درباره شعر او نوشته شدهاست. شمس لنگرودی نویسنده «تاریخ تحیلی شعر نو» درباره شعر شاملو و شاعری او میگوید:
«شاملو متوجه شد که موسیقی کهن کلام میتواند آن روح را در محتوای او بدمد؛ نه موسیقی زبانِ روزمره. در نتیجه شعری سرود که صورت و محتوای هماهنگی داشت و همین امر باعث جذابیت شعر او شد. البته فقط این مساله تاثیرگذار نبودهاست. شاملو از معدود شاعرانی است که برای همه نسلها شعر سرودهاست، یعنی از وقتی کودکی به دنیا میآید میتوان «بارون میآد جرجر» شاملو را برایش زمزمه کرد تا دوره نوجوانی و عاشقانهها، تا جوانی و روحیه انقلابی و تا دوره میانسالی و پیری که «در آستانه» شعری جاودانهاست.»
روزنامه نگاری
احمد شاملو در سال ۱۳۳۹ مدتی سردبیری هفتهنامه فردوسی را به عهده گرفته بود. او مجله را به شکل و اندازهای غیر از معمول مجله فردوسی درمیآورد و سنجاق ناشده و روزنامهوار به دست خواستاران میرساند. او بخشی از صفحات هفتهنامه را به چاپ نوشتههای پژوهشگران فرهنگ مردم، تحت عنوان «کتاب کوچه» اختصاص داده بود. در سال۱۳۴۰ با همکاری دکتر محسن هشترودی، ۲۵ شماره از هفتهنامه کتاب هفته را منتشر میکند. هفتهنامه کتاب هفته و خوشه از تأثیرگذارترین هفتهنامههای ادبی دههٔ ۴۰ بودند. در سال ۱۳۴۶ شاملو سردبیری قسمت ادبی و فرهنگی هفتهنامه خوشه را به عهده میگیرد. همکاری او با نشریه خوشه تا ۱۳۴۸ که نشریه به دستور ساواک تعطیل میشود، ادامه دارد. شاملو نام کاریکلماتور را در همین دوران است که برای نامیدن نوشتههای طنزآمیز پرویز شاپور میسازد که رفتهرفته رواج پیدا میکند و جا میافتد. در سال ۱۳۵۸ هفتهنامهٔ کتاب جمعه با سردبیری احمد شاملو و مدیریت عسکری پاشایی منتشر میشود. انتشار این هفتهنامه پس از ۳۶ شماره توقیف میشود.
ترجمه
شاملو در زمینه ترجمه نیز فعالیتهای زیادی دارد. با اینکه بحث ترجمههای شاملو، همانند برخی دیدگاههایش، منتقدانی نیز داشته و بحث انگیز بودهاست، با اینحال برخی از این ترجمهها، در شمار آثاری شناختهشده قرار دارند. یکی از این کارها، «ترانه شرقی و اشعار دیگر»، سرودههای فدریکو گارسیا لورکا با اجرا و صدای خودش بود که با استقبال فراوانی روبرو شد. از ۱۳۶۲ با تغییر فضای سیاسی ایران چاپ آثار شاملو نیز متوقف میشود. در حالی که کار و فعالیت شاملو متوقف نمیشود. نوار کاست سیاه همچون اعماق آفریقای خودم (ترجمهٔ شعرهای لنگستون هیوز) و سکوت سرشار از ناگفتههاست (ترجمهٔ شعرهای مارگوت بیکل)، کاری مشترک با محمد زرینبال با موسیقی بابک بیات منتشر میشود. از دیگر کارهای او در این زمینه میتوان به ترجمه «درها و دیوار بزرگ چین» و شازده کوچولو اشاره کرد.
فرهنگ نویسی
«کتاب کوچه» عنوان فرهنگنامهای است که به کوشش احمد شاملو و همسرش، آیدا سرکیسیان، در چندین مجلد به عنوان دائرهالمعارف فرهنگ عامیانهٔ مردم ایران تدوین شده و بعد از درگذشت شاملو، سرپرستی این مجموعه بر عهدهٔ همسرش، آیدا بودهاست.
این دانشنامه، دائرهالمعارف فرهنگ عامیانه مردم ایران در چندین جلد، شامل اصطلاحات، تعبیرات و ضربالمثلهای فارسی است. نخستین جلد این فرهنگ در سال ۱۳۵۶ از سوی انتشارات مازیار منتشر شد و پس از انتشار شش جلد آن تا سال ۱۳۶۲، انتشاراین فرهنگ به دلیل مشکلات ممیزی تا سال ۱۳۷۲ در ایران متوقف ماند و تنها یک جلد از قصههای کتاب کوچه در سوئد منتشر شد. اسدالله امرایی در اینباره میگوید:
«کتاب کوچه یکی از بزرگترین دانشنامههای فولکلور مردم ایران است. شاملو البته این کار عظیم را یک تنه انجام میداد.»
این فرهنگنامه، اگر آنگونه که مؤلف در جلد اول بیان داشته انتشار یابد، جامعترین دائرهالمعارف فرهنگ و زبان عامیه ایران است که تاکنون (۱۳۹۱) یازده جلد آن، تا پایان حرف «ج»، منتشر شدهاست. از جمله ویژگیهای کتاب کوچه، استفاده از شماره ردیف برای هر مدخل است که ارجاعات نیز بر اساس این شمارهها صورت میگیرد.
فعالیت های سینمایی
در سال ۱۳۳۸ شاملو به اقدام جدیدی یعنی تهیه قصه خروس زری پیرهن پری (با نقاشی فرشید مثقالی برای کودکان دست میزند. در همین سال به تهیه فیلم مستند سیستان و بلوچستان برای شرکت ایتال کونسولت نیز میپردازد. این آغاز فعالیت سینمایی بحثانگیز احمد شاملو است. او بخصوص در نوشتن فیلمنامه و دیالوگنویسی فعال است. در سالهای پس از آن و بهویژه با مطرح شدنش به عنوان شاعری معروف، منتقدان مختلف حضور سینمایی او را کمرنگ دانستهاند. خود او میگفت: «شما را به خدا اسمشان را فیلم نگذارید.» و بعضی شعر معروف او «دریغا که فقر/ چه به آسانی/ احتضار فضیلت است» را به این تعبیر میدانند که فعالیتهای سینمایی او صرفاً برای امرار معاش بودهاست. شاملو در این باره میگوید: «کارنامه سینمایی من یک جور نان خوردن ناگزیر از راه قلم بود و در حقیقت به نحوی قلم به مزدی!»
از میان فیلمنامههای شاملو میتوان به «بن بست» (۱۳۴۳، میرصمدزاده) محصول استودیو پانوراما و «فرار از حقیقت» (۱۳۴۵، ملک مطیعی) محصول مهتاب فیلم اشاره کرد.
در سالهای سینمای بعد از انقلاب هم شاملو فیلمنامهای با نام «میراث شوم» نوشت و در اختیار مسعود کیمیایی جهت ساخت قرار داد. داستان «میراث» در آذربایجان میگذرد و به نهضت آزادیطلبانه آذربایجان و برخوردهایش با حکومت وقت میپردازد. این فیلمنامه هرگز امکان ساخت را پیدا نکرد. کیمیایی دلیل فیلم نشدن آن در هنگام زندگی شاملو را مجوز ندادن وزارت ارشاد به این سناریو اعلام کرد.
دیگر فعالیت ها
در سال ۱۳۳۹ با همکاری هادی شفائیه و سهراب سپهری اداره سمعی و بصری وزارت کشاورزی را تاسیس میکند و به عنوان سرپرست آن مشغول به کار میشود. در سال ۱۳۴۷ «شب شعر خوشه» را با همکاری دکتر عسگری و با حضور ۱۱۰ شاعر معاصر، نمایشگاه نقاشی منصوره حسینی، نمایشگاه کاریکاتور اردشیر محصص و تئاتر در در انتظار گودو را با هنرمندی داوود رشیدی، پرویز صیاد و پرویز کاردان برگزار میکند.
شاملو که به بریتانیا رفته بود، سه هفته پس از پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ ایران و سقوط حکومت پهلوی، در ۱۱ اسفند به ایران باز میگردد. او پس از بازگشت، به عنوان عضو هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران انتخاب میشود و مقالهها و مصاحبههای متعددی پیرامون تحلیل و آسیبشناسی انقلاب و مسایل روز سیاسی و اجتماعی از او در مجلات و روزنامهها به چاپ میرسد.
رویدادهای مهم در زندگی شعری
آشنایی با نیما یوشیج
در سال ۱۳۲۵، شاملو که هنوز به عنوان شاعری نوپرداز شناخته نمیشد با نیما یوشیج، پدر شعر نو فارسی آشنا میگردد. او تصویر نیمایوشیج، نقاشی رسام ارژنگی و شعر ناقوس، سروده نیما را در روزنامه «پولاد» میبیند و اندکی پس از آن، رابطه ای ادبی میان آن دو شکل میگیرد. شاملو میگوید:
«نشانی اش را پیدا کردم رفتم درِ خانه اش را زدم. دیدم مردی با همان قیافه که رسام ارژنگی کشیده بود آمد دمِ در. به او گفتم استاد، اسم من فلان است، شما را دوست دارم و آمده ام به شاگردیتان. فهمید کلک نمیزنم. در من صمیمیتی یافته بود که آن را کاملاً درک میکرد. دیگر غالباً من مزاحم این مرد بودم و بدون اینکه فکر کنم دارم وقتش را تلف میکنم، تقریباً هر روز پیش نیما بودم.»
این آشنایی که باعث به وجود آمدن رابطه ای عاطفی و خانوادگی میان آنها گشته بود، تا سالها ادامه پیدا مییابد. در ۱۴ خرداد ۱۳۳۰، نیما یوشیج با نوشتن یادداشتی برای شاملو و هدیه جلدی از کتاب «افسانه» از او قدردانی میکند:
«عزیز من، این چند کلمه را برای این مینویسم که این یک جلد افسانه از من، در پیش شما یادگاری باشد. شما واردترین کس به کار من و روحیه من هستید و با جرأتی که التهاب و قدرتِ رؤیت لازم دارد، واردید…»
در این سالها، او به گفته خود، تحت تأثیر نیما و نوآوریهای او در شعر بودهاست و در کتابهایی که به چاپ رسانید، شعرهای بسیاری در قالب نیمایی میسراید. او به قصد معرفی شعر نیما، دست به انتشار مجلات کوچک مقطعی (چون سخن نو، هنر نو (ساعت ۴ بعد از ظهر)، روزنه، راد، آهنگ صبح و… زد؛ اما پس از آشنایی شاملو با فریدون رهنما و انتشار دفتر شعر «قطعنامه»، مسیر شاعری او به گونه ای دیگر رقم میخورد.
آشنایی با فریدون رهنما
آشنایی با فریدون رهنما که از اروپا برگشته بود و با شعر روز جهان آشنا بود، تاثیر زیادی بر شاملو میگذارد. او در سال ۱۳۳۰، دفتری با نام «قطعنامه» که فریدون رهنما نیز پیشگفتاری نقادانه بر آن نوشته بود را چاپ و منتشر میکند. انتشار این مجموعه که دربرگیرنده سرودههای بی وزن الف. بامداد بود و با معیارهای شعر نیمایی ناسازگار مینمود، باعث تیره شدن روابط نیمای زودرنج و شاملو میگردد. رهنما در آن پیشگفتار در توصیف شعر شاملو مینویسد:
«ریتم اشعار صبح (شاملو) را با ریتم اشعار اسپانیولی و اشعار آمریکای لاتینی بعد از لورکا میشود مقایسه کرد. دنیای پر از اشکال و تصاویر نابرابر نیما یوشیج که نتیجه خشکی (در بهترین آثارش) به دهانمان میبرد، با احساسات از بند رسته صبح (شاملو) به راه افتادهاند و ما را به نقاط عمیقِ درد پاشیده شده هدایت میکنند…»
شاملو درباره این مقدمه مینویسد:
«رهنما با خواهش من هم زیر بار حذف آن جمله نرفت. گفت نیما منطقی تر از آن است که از قضاوت کسی برنجد، وانگهی این سلیقه شخص من است و قرار نیست قوانین اخلاقی حاکم بر روابط تو و نیما در آن دخالت داده شود.»
او درباره کنار گذاشتن وزن عروضی، چه به شکل قدیمی و چه نیمایی آن معتقد است:
«ﺧﻂ کﺸﺪن ﺑﺮ ﻋﺮوض ﻗﺪﻢ و ﺟﺪﺪ، ﻋﻤﻼ ﺣﺎﺻﻞ درس ﺑﺰر ﺑﻮد ﻛﻪ ﻣﻦ از ﻛﺎرھﺎی ﺧﻮد ﻧﻤﺎ ﺮﻓﺘﻢ، وﻟ او ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻪ ﺗﺠﺪﺪ ﻧﻈﺮ ﻧﺒﻮد ﻛﻪ ھ، آن را مستقیماً دھﻦﻛﺠ ﺑﻪ ﺧﻮد ﺗﻠﻘ ﻛﺮد و ﺑﺎ اﻧﺘﺸﺎر «ﻗﻄﻌﻨﺎﻣﻪ» ھﻢ ﺑﻪ ﻛﻠ از ﻣﻦ ﻛﻨﺎر ﻛﺸﺪ و ھﺮ ﺑﺎر ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺘﺶ رﻓﺘﻢ ﺑﺎ ﺳﺮدی ﺑﺸﺘﺮی ﻣﺮا ﺬﺮﻓﺖ و ھﺮﺰ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺸﺪ ﺗﻮﺿﺤﺎت ﻣﺮا ﺑﺸﻨﻮد. ﺷﺎﺪ ھﻢ ﺣﻖ داﺷﺖ. ﻓﺮﺪون رھﻨﻤﺎ ﻧﻤﺑﺎﺴﺖ در ﻣﻘﺪمه آن دﻓﺘﺮ دل او را ﺑﺎ آن ﻗﻀﺎوت ﺑﻪ درد ﻣآورد.»
اگرچه شاملو خود بر این باور بود که فریدون رهنما جهان دیگری را به او معرفی کرد که در سایه آن به بینش شعری خود رسید، اما او به هیچ وجه از نیما دست نکشید، به طوری که در شعرهای نیمایی اش در شمار شاعران موفق دوران معاصر قرار میگیرد. ضیاء موحد معتقد است امروزه تاثیر شعر شاملو بر شعر معاصر ایران از تاثیر شعر نیما بیشتر مشهود است.
دیدگاههای شاملو
درباره شعر
شاملو درباره شعر سخنرانیها و نوشتههای بسیاری دارد. برخی از آرای او درباره شعر از این قرار است:
امروز خواننده شعر پذیرفتهاست که شعر را به نثر نیز میتوان نوشت. به عبارت دیگر، میتوان سخنی پیش آورد که بدون اسـتعانت وزن و سـجع، شـعری بـاشد بس جاندار و عمیق. من مطلقاً به وزن به مثابه یک چیز ذاتی و لازم یا یک وجه امتیاز شعر اعتقاد ندارم، بلکه به عکس معتقدم التزام وزن، ذهن شاعر را مـنحرف مـیکند؛ چـون ناچار وزن فقط مقادیر معدودی از کلمات را در خود راه میدهد و بسیاری کلمات دیگر را پشت در میگذارد، در صورتیکه ممکن است درست همین کلماتی که در این وزن راه نیافته، در شمار تداعیها درست در مسیر خـلاقیت ذهـن شـاعر بـوده بـاشد.
آن اوایل که بعضی از ما شاعران امروز، دست به نوشتن شعرهای بی وزن و قافیه زدیم، عدهای از فضلا که از هر جور نوآوری وحشت دارند و طبعاً این شیوه شعر نوشتن را امکان نداشت قبول کنند، به عنوان بزرگترین دلیل بر مسخره بودن ما و کار ما همین موضوع را مطرح میکردند. یعنی میگفتند: «اینها که شما جوانها مـینویسید اصلاً شعر نیست.» مـیپرسیدیم: «آخـر دلیلش؟» مـیخندیدند، یـا بـهتر گـفته بـاشم ریشخندمان میکردند و میگفتند: «شما آن قدر بیسواد و بیشعورید که نمیفهمید این که نوشتهاید نثر است!» و به این ترتیب اشکال کار روشـن مـیشد: فـضلا شـعر راازادبیات تمیز نمیدادند. در نظر آنها هر رطبی و یابسی که وزن و قافیه داشت شعر بود و هر سخن عاری از وزن و قافیه، نثر. اما تلاش شاعران معاصر در ایـن نـیم قـرن اخـیر، سرانجام توانست این برداشت نادرست را تغییر بدهد و امروز دست کم بخش عمدهای از مردم، شعر و ادبیات را از هم تمیز میدهند و اگرچه تعریف دقیقی از شعر در دست ندارند، به تجربه دریافتهاند که تعریف شمس قیس رازی از شعر، تعریف پرتی است و به رغم او، کلام ممکن است موزون و متساوی نباشد و حروف آخرین آن هم به یکدیگر نماند و با این همه شعر باشد. امروز خواننده شعر میداند که وجه امتیاز شعر از ادبیات، تنها و تنها منطق شاعرانهاست، نه وزن و قافیه و صنعتهای کلامی…
درباره فردوسی و تاریخ ایران
در هجدهم فروردینماه ۱۳۶۹ به دعوت مرکز پژوهش و تحلیل مسائل ایران سیرا (CIRA)جلساتی در دانشگاه برکلی کالیفرنیا برگزار شد که هدف آن، بررسی هنر و ادبیات و شعر معاصر فارسی بود. سخنران یکی از این جلسات احمد شاملو بود. او در این جلسات با ایراد سخنانی پیرامون شاهنامه به مباحث زیادی دامن زد. شاملو این سخنرانی را در توجه دادن به حساسیت و نقد برای رسیدن به حقیقت و نقد روش روشنفکری ایرانی و مسئولیتهای آن ایراد کرد و با طرح سوالاتی فرهیختگان ایرانی خارج از کشور را به بازبینی و نقد اندیشه و یافتن پاسخ برای اصلاح فرهنگ و باورها فراخواند.
او در این سخنرانی در باره گئومات مغ که بر پایهی کتیبه داریوش، خود را به دروغ بردیا، برادر مقتول کمبوجیه نامیده و شورشی را علیه داریوش رهبری کرده بود، میگوید:
«حقیقت این است که اصلاً گئومات نامی در میان نبودهاست. بردیا از غیبت کمبوجیه و اشراف توطئهچی درباری استفاده میکند و قدرت را به دست میگیرد و بیدرنگ دست به انقلاب اجتماعی میزند.»
شاملو در بارهی ضحاک میگوید:
«ضحاک در دورهی سلطنت خودش که درست وسط دورههای سلطنت جمشید و فریدون قرار داشته طبقات را در جامعه به هم ریخته بودهاست. حضرت فردوسی در بخش پادشاهی ضحاک از اقدامات اجتماعی او چیزی بر زبان نیاورده، به همین اکتفا کردهاست که او را پیشاپیش محکوم کند و در واقع بدون اینکه موضوع را بگوید و حرف دلش را بر دایره بریزد، حق ضحاک بینوا را گذاشته کف دستش دو تا مار روی شانههایش رویانده…»
شاملو بر این باور بود که ضحاک با رهبری تودههای مردم، علیه نظام طبقاتی جمشید قیام کردهاست. او میگوید:
«ضحاک فردوسی درست همان گئومات غاصبی است که داریوش از بردیا ساخته بود… میبینید دوستان، که حکومت ضحاک افسانهای با بردیای تاریخی را ما به غلط و به اشتباه مظهری از حاکمیت استبدادی و خودکامگی و ظلم و جور و بیداد فردی تلقی کردهایم. به عبارت دیگر شاید تنها شخصیت باستانی خود را که کارنامهاش به شهادت کتیبه بیستون و حتی مدارکی که از خود شاهنامه استخراج میتوان کرد سرشار از اقدامات انقلابی تودهای است، بر اثر تبلیغات سوئی که فردوسی بر اساس منافع طبقاتی و معتقدات شخصی خود برای او کرده به بدترین وجهی لجنمال میکنیم و آنگاه کاوه را مظهر انقلاب تودهای به حساب میآوریم. درحالیکه کاوه در تحلیل نهایی عنصری ضد مردمی است.»
شاملو حدود ده سال پیش از این سخنرانی، چکیدهای از همین مطالب را در کتاب جمعه آورده بود ولی اینبار سخنرانییِ او و لحن او، ناخشنودی و گاه خشم علاقهمندان به فردوسی و شاهنامه را برانگیخت و مقالاتی از سوی آنان در رد نظریات شاملو به چاپ رسید.
درباره حافظ
حافظ شیراز عنوانِ تصحیح دیوان حافظ و روایتی است که شاملو از شعرهای حواجه حافظ شیرازی داشتهاست. شاملو در این کتاب که نخستین بار در سال ۱۳۵۴ منتشر شد روایت خاص خود را از شخصیت و شعر حافظ ارایه میدهد و در مقدمه کتاب، روش تصحیح و اصول کار خود را بیان میکند. او به مشکلات و تحریفهای موجود در دیوان حافظ اشاره میکند و در اینکه حافظ یک عارف مسلک بوده دقیق شده او حافظ را مبارز و مصلحی اجتماعی میداند که فرهنگ ریا و زهد را نقد میکند. شاملو در مقدمهی آن کتاب که نخستین بار در سال ۱۳۵۴ منتشر شد مینویسد:
«به راستی کیست این قلندر یک لاقبای کفرگو که در تاریکترین ادوار سلطه ریاکاران زهد فروش؛ در ناهار بازار زاهدنمایان و در عصری که حتی جلّادان آدمیخوار مغروری چون امیر مبارزالدین محمد و پسرش شاه شجاع نیز بنیان حکومت آنچنانی خویش را بر حد زدن و خُم شکستن و نهی از منکر و غزوات مذهبی نهادهاند؛ یک تنه وعده رستاخیز را انکار میکند خدا را عاشق و شیطان را عقل میخواند…»
تصحیح دیوان حافظ توسط شاملو، مورد انتقاد حافظپژوهانی چون بهاءالدین خرمشاهی و برخی دیگر قرار گرفتهاست.با اینحال «حافظ شیراز به روایت احمدشاملو» همچنان منتشر میشود و یکی از پرفروشترین روایتهای حافظ است، ولی مقدمهی آن پس از انقلاب در ایران اجازه نشر نیافت و از آن پس بدون مقدمه منتشر شد.
زندگی خانوادگی
شاملو در سال ۱۳۲۶ در سن بیست و دو سالگی با اشرفالملوک اسلامیه ازدواج کرد. هر چهار فرزند او، سیاوش، سامان، سیروس و ساقی حاصل این ازدواج هستند. این ازدواج به جدایی میانجامد و شاملو پس از یک دهه در سال ۱۳۳۶ با طوسی حائری ازدواج میکند. دومین ازدواج شاملو، همچون نخستین ازدواج، مدت زیادی دوام نمیآورد و چهار سال بعد در ۱۳۴۰ از همسر دوم خود نیز جدا میشود. اما سومین و آخرین پیوند زناشویی شاملو با آیدا، در سال ۱۳۴۳ بود که تا پایان عمر خود، عاشقانه با او زیست.
نقش آیدا در زندگی شاملو
شاملو در ۱۴ فروردین ۱۳۴۱ با آیدا سرکیسیان ( ریتا آتانث سرکیسیان) آشنا میشود. این آشنایی تأثیر بسیاری بر زندگی او دارد و نقطهٔ عطفی در زندگی او محسوب میشود. در این سالها شاملو در توقف کامل آفرینش هنری به سر میبرد و تحت تأثیر این آشنایی شعرهای مجموعهٔ آیدا: درخت و خنجر و خاطره! و آیدا در آینه را میسراید. او دربارهٔ اثر آیدا در زندگی خود به مجله فردوسی گفت: «هر چه مینویسم برای اوست و به خاطر او… من با آیدا آن انسانی را که هرگز در زندگی خود پیدا نکردهبودم پیدا کردم».
آیدا و شاملو در فروردین ۱۳۴۳ ازدواج میکنند و شش ماه در ده شیرگاه (مازندران) اقامت میگزینند و از آن پس شاملو تا آخر عمر در کنار او زندگی میکند. شاملو در همین سال دو مجموعه شعر به نامهای آیدا در آینه و لحظهها و همیشه را منتشر میکند و سال بعد نیز مجموعهای به نام آیدا: درخت و خنجر و خاطره! منتشر میشود و در سال ۱۳۴۵ برای سومین بار تحقیق و گردآوری کتاب کوچه راآغاز میکند و برنامهٔ قصههای مادربزرگ را برای بخش برنامههای کودک تلویزیون ملی ایران تهیه میکند.
آیدا شاملو در برخی کارهای احمد شاملو مانند دفتر کتاب کوچه با او همکاری داشت و سرپرست این مجموعه بعد از اوست.
سفرهای خارجی
۱۳۵۱ مدتی بعد از تحمل دردهای شدید برای معالجهٔ آرتروز گردن به پاریس میرود و جراحی میشود. در سال ۱۳۵۴ دانشگاه رم از او دعوت میکند تا در کنگرهٔ جهانی نظامی گنجوی شرکت کند و از همین رو با یدالله رویایی عازم ایتالیا میشود.
۱۳۵۵ انجمن قلم آمریکا و دانشگاه پرینستون از او برای شرکت در گردهمایی ادبیات امروز خاورمیانه و سخنرانی و شعرخوانی دعوت میکنند و او عازم ایالات متحده آمریکا میشود. شاملو در این سفر به سخنرانی و شعرخوانی در دانشگاههای نیویورک و پرینستون میپردازد. او با شاعران و نویسندگان مشهور جهان همچون یاشار کمال، آدونیس، البیاتی و کوزمینسکی در این سفر دیدار میکند و پس از سه ماه همراه آیدا به ایران باز میگردد. در همین سال با دعوت دانشگاه بوعلی سینا، برای مدتی به سرپرستی پژوهشکدهٔ آن دانشگاه مشغول میشود. چند ماه بعد، این بار در اعتراض به سیاستهای حکومت پهلوی ایران کشور را به مقصد ایتالیا، (رم) ترک میکند و از آنجا به آمریکا میرود و در دانشگاههای هاروارد، و ام آی تی و دانشگاه برکلی به سخنرانی میپردازد.
۱۳۵۷، پس از یک سال تلاش بیحاصل برای انتشار هفتهنامه، به امید نشر و فعالیت علیه رژیم شاه به بریتانیا میرود. در لندن ۱۴ شمارهٔ نخست هفتهنامه ایرانشهر را سردبیری میکند اما در اعتراض به سیاست دوگانهٔ مدیران آن در قبال مبارزه با رژیم و مسائل مربوط به ایران استعفا میدهد. ∗ مجموعه شعر دشنه در دیس در ایران منتشر میشود.
۱۳۶۷ به آلمان غربی سفر میکند تا به عنوان میهمانِ مدعوِ دومین کنگرهٔ بینالمللی ادبیات (اینترلیت ۲) با عنوان جهانِ سوم: جهانِ ما در ارلانگن آلمان و شهرهای مجاور شرکت کند. در این کنگره نویسندگانی از کشورهای مختلف از جمله عزیز نسین، درک والکوت، پدرو شیموزه، لورنا گودیسون و ژوکوندو بلی حضور داشتند. سخنرانی شاملو با عنوان «من درد مشترکم، مرا فریاد کن!» به تأثیر فقر و ناآگاهی و خرافه در عدم دستیابی به فرهنگ یکپارچه و متعالی جهانی اختصاص داشت. در ادامهٔ این سفر به دعوت خانم روترات هاکرمولر در اتریش، به شعرخوانی و سخنرانی میپردازد و به دعوت انجمن جهانی قلم (Pen) و دانشگاه گوتنبورگ به سوئد میرود. به دعوت ایرانیان مقیم سوئد در خانهٔ مردم استکهلم شب شعر اجرا میکند و با دعوت هیأت رئیسهٔ انجمن قلم سوئد با آنان نیز ملاقات میکند. مجموعه شعرهای احمد شاملو (دوجلدی) در آلمان غربی منتشر میشود.
۱۳۶۹ برای شرکت در جلساتی که به دعوت مرکز پژوهش و تحلیل مسائل ایران سیرا (CIRA) در دانشگاه برکلی برگزار شد به عنوان میهمان مدعو به آمریکا سفر میکند. سخنرانیهای او، «مفاهیم رند و رندی در غزل حافظ» و «حقیقت چقدر آسیبپذیر است» که با نام «نگرانیهای من» منتشر شد، واکنش گستردهای در مطبوعات فارسی زبان داخل و خارج از کشور داشت و مقالات زیادی در نقد سخنرانیهای شاملو نوشته شد.
در بوستون دو عمل جراحی مهم روی گردن او صورت گرفت با این حال چندین شب شعر در شهرهای مختلف با حضور شاملو که تعدادی از آنها به نفع زلزلهزدگان رودبار و آوارگان کرد عراقی بود برگزار شد. در این بین به عنوان استاد میهمان یک ترم در دانشگاه برکلی زبان، شعر و ادبیات معاصر فارسی را به دانشجویان ایرانی تدریس کرد و در همین زمان ملاقاتی با لطفی علیعسکرزاده ریاضیدان شهیر ایرانی داشت.
۱۳۷۰، بعد از یک سال و نیم دوری از کشور، به ایران بازگشت.
سالهای پایانی
سالهای آخر عمر شاملو کم و بیش در انزوا گذشت. از سویی تمایل به خروج از کشور نداشت و خود در این باره میگوید: «راستش بار غربت سنگینتر از توان و تحمل من است… چراغم در این خانه میسوزد، آبم در این کوزه ایاز میخورد و نانم در این سفرهاست.» از سوی دیگر اجازهٔ هیچگونه فعالیت ادبی و هنری به شاملو داده نمیشد و اکثر آثار او از جمله کتاب کوچه سالها در توقیف مانده بود. بیماری آزارش میداد و با شدت گرفتن بیماری دیابت، و پس از آن که در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۷۶، در بیمارستان ایرانمهر پای راست او را از زانو قطع کردند، روزها و شبهای دردناکی را پشت سر گذاشت. البته در تمام این سالها کار ترجمه و بهخصوص تدوین کتاب کوچه را ادامه داد و گهگاه از او شعر یا مقالهای در یکی از مجلات ادبی منتشر میشد. او در دهه هفتاد با شرکت در شورای بازنگری در شیوهٔ نگارش و خط فارسی در جهت اصلاح شیوه نگارش خط فارسی فعالیت کرد و تمام آثار جدید یا تجدید چاپ شدهاش با این شیوه منتشر شد. پس از توقفی طولانی در انتشار کتابهای شعرش، دفتر شعر ترانههای کوچک غربت (۱۳۵۹)، مدایح بیصله در ۱۳۷۱(در استکهلم)، در آستانه در ۱۳۷۶، و آخرین مجموعه شعر احمد شاملو، حدیث بیقراری ماهان در ۱۳۷۹ منتشر شد.
سرانجام احمد شاملو در ساعت ۹ یکشنبه شب دوم مرداد ۱۳۷۹ در خانه خود در دهکده فردیس درگذشت. پیکر او در روز پنجشنبه ۶ مرداد از مقابل بیمارستان ایرانمهر و با حضور دهها هزار نفر از علاقهمندان وی تشییع و در امامزاده طاهر کرج در نزدیکی مزار گلشیری، محمد مختاری و پوینده به خاک سپرده شد. کانون نویسندگان ایران، انجمنهای قلم آمریکا، سوئد، آلمان و چندین انجمن داخلی و برخی محافل سیاسی پیامهای تسلیتی به مناسبت درگذشت وی در این مراسم ارسال کردند.
پس از مرگ احمد شاملو مراسم سالگرد و یادبودش بارها با حضور نیروهای امنیتی همراه بوده که در مواردی هم به تندی گراییده و یا به دلایل امنیتی برگزار نشده. همچنین سنگ مزار او به دست افراد ناشناس چندین بار مورد تخریب قرار گرفته. در فروردین سال ۱۳۸۵ کانون نویسندگان ایران علیرغم این که این حرکات را اعمال بدکردارانه شب پرستان کور دل نامید ولی ضمن اعتراض شدید، حتی در خور محکوم کردن هم ندانست. کانون نویسندگان ایران به خانواده احمد شاملو توصیه کرد که هیچ اقدامی برای بازسازی سنگ گور نکنند.
آثارشناسی
جوایز
۱۳۵۱ جایزهٔ فروغ فرخزاد
۱۳۶۹ دریافت جایزهٔ Free Expression سازمان حقوق بشر نیویورک Human Rights Watch
۱۳۷۸ جایزهٔ استیگ داگرمن Stig Dagerman، «آذر محلوجیان» جایزه را به نمایندگی دریافت کرد.
۱۳۷۹ جایزهٔ واژه آزاد (هلند)
عکس احمد شاملو
بیوگرافی و عکس احمد شاملو
تصاویر احمد شاملو شاعر و نویسنده ایرانی
موضوعات مرتبط:
برچسبها: